Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (42 milliseconds)
English
Persian
check string
ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
Other Matches
hackney man
راننده درشکه کرایهای
hackman
راننده درشکه کرایهای
fly man
راننده درشکه تک اسبه کرایهای
hackney coach
کالسکه یا درشکه کرایه درشکه چهارچرخه ودو اسبه
inhaul
ریسمان ریسمان بادبان کشی
drivers
راننده اتومبیل راننده ارابه
driver
راننده اتومبیل راننده ارابه
to i. person with an opinion
عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
submission
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
phaethon
درشکه سوار درشکه چی
phaeton
درشکه سوار درشکه چی
pitch
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitches
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
vehicle stopping distance
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
to make a stop
ایست کردن
to make a pause
ایست کردن
caroche
نوعی کالسکه یادرشکه درشکه سواری کردن
halt
سکته ایست کردن
halts
سکته ایست کردن
halted
سکته ایست کردن
briefest
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefed
کوتاه کردن اگاهی دادن
briefer
کوتاه کردن اگاهی دادن
brief
کوتاه کردن اگاهی دادن
junk
ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
stand
ایست کردن توقف کردن
extradite
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
fitcall finding
پیدا کردن عیب کوچک مربوط به راننده یا رده یکم
to pause upon a word
روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
to sniff up water
اب رابه بینی کشیدن
To take a chance . To risk it.
دل رابه دریا زدن
establishes
کسی رابه مقامی گماردن
Not to let someone have a say.
کسی رابه بازی نگرفتن
own up
<idiom>
گناه رابه گردن گرفتن
establishing
کسی رابه مقامی گماردن
establish
کسی رابه مقامی گماردن
They bombarded the building.
ساختمان رابه توپ بستند
She wrecked the party for us.
مهمانی رابه مازهر کرد
To mail a letter.
نامه ای رابه پست انداختن
gharry
درشکه
droshky
درشکه
four wheeler
درشکه
phaeton
درشکه
speedway
درشکه رو
phaethon
درشکه
coachman
درشکه چی
carriageable
درشکه رو
hackie
درشکه چی
coachmen
درشکه چی
He made over the house to his son .
خانه رابه اسم پسرش کرد
He turned his back on us.
پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
to do a thing with f.
کاری رابه اسانی انجام دادن
lay off (someone)
<idiom>
کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
You have been recommended to us.
توصیه شما رابه ما کرده اند
to key up any to do s.th.
<idiom>
کسی رابه انجام دادن کاری برانگیختن
To give someone full powerw.
ریش وقیچه رابه دست کسی دادن
advising bank
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
perambulators
درشکه بچگانه
carriage and four
درشکه چهاراسبه
sidecars
درشکه چهارچرخه
tandems
درشکه دو نفری
cabstand
ایستگاه درشکه
coach house
درشکه خانه
there is a p in the carriage
درشکه مسافردارد
carriage road
راه درشکه رو
tandem
درشکه دو نفری
sidecar
درشکه چهارچرخه
perambulator
درشکه بچگانه
calash
نوعی درشکه
hackney carriage
درشکه کرایهای
cabriolet
درشکه دوچرخه
hack
درشکه کرایه
horseless carriage
درشکه بی اسب
coach park
مکانپارکینگاتوبوسو درشکه
to keep a carriage
درشکه داشتن
dash board
گل گیر درشکه
sleigh
درشکه سورتمه
sleighs
درشکه سورتمه
hacked
درشکه کرایه
hoods
کروک درشکه
hansoms
درشکه دوچرخه
hacks
درشکه کرایه
hansom
درشکه دوچرخه
hood
کروک درشکه
garriage and paie
درشکه دواسبه
baits
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
bait
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baited
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
barouche
نوعی درشکه چهارچرخه
coachload
افراد سوار بر درشکه
hach
درشکه کرایهای زحمت
troika
ارابه یا درشکه سه اسبه
buckboard
درشکه بدون کروک
Tonga
تانگا درشکه هندی
curricle
درشکه دوچرخهای سبک
clarence
درشکه چهارچرخه پوشیده
carriole
درشکه سبک تک اسبه
shay
درشکه دوچرخه دونفره
shandradan
درشکه تک اسبه قدیمی
shandrydan
درشکه تک اسبه قدیمی
bassinet
درشکه دستی بچگانه
inhauler
ریسمان
cord
ریسمان
cords
ریسمان
guy
ریسمان
string
نخ ریسمان
marline spike
ریسمان وا کن
guys
ریسمان
lines
ریسمان
roped
ریسمان
ropes
ریسمان
line
ریسمان
racking
ریسمان
chords
ریسمان
small stuff
ریسمان
chord
ریسمان
thread
ریسمان
rope
ریسمان
threads
ریسمان
track bolt
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
nemo tenetur se impum accusare
هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
hackney
درشکه کرایه اسب کرایبه
gigman
کسیکه درشکه تک اسبه دارد
tilbury
درشکه روباز سبک دوچرخه
fiacre
کالسکه یا درشکه چهارچرخه کرایه
gigs
درشکه تک اسبه که دو چرخ دارد
tarantass
درشکه بی فنروچهار چرخه روسی
gig
درشکه تک اسبه که دو چرخ دارد
compacts
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacting
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compact
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacted
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
crane rope
ریسمان جرثقیل
acrobatism
ریسمان بازی
inhauler
ریسمان بادبان کش
avalanche cord
ریسمان بهمن
warps
طناب ریسمان
halyard
ریسمان بادبان
twists
نخ یا ریسمان تابیده
twisting
نخ یا ریسمان تابیده
twist
نخ یا ریسمان تابیده
parrel
حلقه ریسمان
plumb lines
ریسمان شاغول
hoisting rope
ریسمان بالابر
rope dancing
ریسمان بازی
chalkline
ریسمان خط کشی
plumb line
ریسمان شاغول
boulter
ریسمان چندقلابه
fishline
ریسمان ماهیگیری
ropedancer
ریسمان باز
warped
طناب ریسمان
warp
طناب ریسمان
halliard
ریسمان بادبان
corded
ریسمان دار
marlinespike
ریسمان واکن
lazy painter
ریسمان تیرک
twine
ریسمان چند لا
mason's line
ریسمان کار
purse strings
ریسمان سر کیسه
rope dancer
ریسمان باز
twining
ریسمان چند لا
marlinspike
ریسمان واکن
twines
ریسمان چند لا
twined
ریسمان چند لا
cariole
درشکه یا کالسکه سبک و کوچک یک اسبه
calash
کروک درشکه نوعی روسری یا باشلق
stanhope
درشکه چهارچرخه بدون کروک وسبک
carryall
درشکه یک اسبه وچهارچرخه چنته یا خورجین
carry all
درشکه یک اسبه وچهارچرخه چنته یا خورجین
flag stop
ایست
avast
ایست
hold
ایست
holds
ایست
stayed
ایست
stay
ایست
cessation
ایست
stop
ایست
stops
ایست
time out
ایست
stopped
ایست
standstill
ایست
stopping
ایست
perisystole
ایست دل
halts
ایست
halted
ایست
stand
ایست
whoa
ایست
standstil
ایست
stoppages
ایست
stoppage
ایست
halt
ایست
breathing space
ایست
limit stop
حد ایست
capitalization
عمل یک کلمه پردازکه یک خط یا بلاک متن رابه حروف بزرگ تبدیل میکند
byte
پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
enjambment
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
bytes
پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com