Total search result: 201 (20 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
keystroke |
شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ |
|
|
Other Matches |
|
call off |
فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار |
microwriter |
صفحه کلید و نمایش قابل حمل برای تایپ در حین سفر |
qwerty |
صفحه کلید زبان انگلیسی برای ماشین تایپ کامپیوتر که خط اول حروف شامل QWGRTY است |
alt key |
کلید خاص روی صفحه کلید کامپیوتر شخصی برای انجام عملیات خاص در برنامههای کاربردی |
teleprint |
کلید تایپ تله تایپ |
at |
قالب استاندارد برای صفحه کلید IBM. صفحه کلید دارای کلیدهایی در بالا است که عملیات مخصوص انجام میدهد |
upper case |
حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند |
sizes |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
size |
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص |
computations |
نتیجه شمارش محاسبه |
computation |
نتیجه شمارش محاسبه |
number cruncher |
یک برنامه یا کامپیوتر که برای انجام مقادیر بزرگی ازمحاسبه و سایر دستکاریهای عددی طراحی شده است محاسبه |
chord keying |
عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری |
cut corners <idiom> |
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است] |
scanned |
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید |
scan |
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید |
scans |
شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید |
to hit the wrong key [on the PC/phone/calculator] |
اشتباه تایپ کردن صفحه [کلید یا تلفن] |
to make a typing error [mistake] |
اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن] |
to make a typo [American E] |
اشتباه تایپ کردن [صفحه کلید یا تلفن] |
key |
استفاده از بافر بین صفحه کلید و کامپیوتر برای تامین ذخیره سازی کلیدها برای ماشین نویس های سریع که چندین کلید را به سرعت انتخاب می کنند |
primary key |
[کلید اصلی، همچنین کلید اولیه نامیده می شود، یک کلید در یک پایگاه داده رابطه ای است که منحصر به فرد برای هر رکورد است.] |
basis of freight |
پایه محاسبه هزینه حمل |
menus |
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر |
menu |
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر |
scratch one's back <idiom> |
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد |
dos |
نشانگری که می گوید DOS آماده پذیرش یک دستور تایپ شده روی صفحه کلید است |
profit centre |
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد |
cyphers |
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند. |
ciphers |
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند. |
cipher |
رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند. |
routing |
لیست انتخابهای مط لوب دریک مسیر برای پیام ذخیره شده در router |
computes |
انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر |
compute |
انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر |
computed |
انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر |
populate |
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند |
populates |
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند |
populating |
1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند |
Apple Key |
کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است |
public |
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند |
public |
رمز گشایی که از کلید عمومی برای رمز گذاری پیام استفاده میکند و از یک کلید خصوص برای رمز گشایی آن . |
hemacytometer |
اسبابی برای شمارش گویچههای خون |
breaks |
کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل |
break |
کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل |
arithmetic logic unit |
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق |
calculated |
فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست |
calculate |
فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست |
calculates |
فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست |
alu |
Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق |
clock method |
روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت |
buttoning |
کلید هایی که اعمالی انجام می دهند |
button |
کلید هایی که اعمالی انجام می دهند |
buttoned |
کلید هایی که اعمالی انجام می دهند |
end |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
ended |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
ends |
نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است |
insertion point |
نشانگری که برای نشان دادن محل تایپ متن در یک نوشته استفاده میشود |
keystroke |
برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است |
teleprint |
تایپ کننده تله تایپ |
robots |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
robot |
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود |
menus |
لیست انتخابهای موجود برای کاربر که روی خط افقی نمایش داده می شوند در بالای صفحه نمایش یا پنجره هر انتخاب منو یک منوی دیگر را باز میکند |
menu |
لیست انتخابهای موجود برای کاربر که روی خط افقی نمایش داده می شوند در بالای صفحه نمایش یا پنجره هر انتخاب منو یک منوی دیگر را باز میکند |
wordprocessing |
استفاده از کامپیوتر برای تایپ , ویرایش و خروجی متن , صورت نامه , برچسب لیست , آدرس و... |
mission , oriented |
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت |
combinatorics |
محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی |
key |
ترکیب دو یا چند کلید که تابعی را انجام می دهند وقتی با هم انتخاب شوند |
xt |
صفحه کلید همراه با IBMPC که اما کلید تابعی دارد که در دوستون در گوشه سمت چپ صفخه کلید قرار دارند |
precedence |
قوانین محاسباتی برای بیان نحوه محاسبه عملیات ریاضی |
flops |
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند |
flopping |
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند |
flopped |
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند |
flop |
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند |
labor of love <idiom> |
انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول |
backwards |
روشی در هوش مصنوعی برای محاسبه هدف از بین چندین قانون |
backward |
روشی در هوش مصنوعی برای محاسبه هدف از بین چندین قانون |
design maximum weight |
حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما |
mflops |
اندازه سرعت محاسبه که به عنوان تعداد دستورات اعشاری که در ثانیه پردازش می شوند محاسبه میشود |
capacity cost |
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت |
busy |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busied |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busier |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busies |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busiest |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busying |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
MIP mapping |
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده |
DX |
پسوند پس از شماره مدل پردازنده intel برای بیان وجود واحد محاسبه اعشاری |
practical extraction and report language |
برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند |
options |
کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC |
option |
کلیدی روی صفحه کلید که دستیابی به کار سایر کلیدها را فراهم میکند. مشابه کلید ctrl یا Alt در صفحه کلید IBM PC |
kluge |
1-تصحیح موقت نرم افزاری که خوب نوشته شده یا خطای تایپ . 2-سخت افزاری که فقط برای نشان دادن به کار می رود |
kludge |
1-تصحیح موقت نرم افزاری که خوب نوشته شده یا خطای تایپ . 2-سخت افزاری که فقط برای نشان دادن به کار می رود |
user cost of capital |
هزینه سرمایه برای بنگاه تولیدی |
wimps |
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند |
wimp |
نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند |
Klamath |
نام کد برای گونه کم هزینه پردازنده Intel pention |
help |
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی |
helped |
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2- |
help |
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2- |
helps |
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی |
helps |
کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2- |
key |
کلیدی که تابع دومی برای آن کلید دارد. |
programmable function keyboard |
صفحه کلید دکمه یی برای سیستمهای گرافیکی |
helped |
کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی |
burse |
بورس وجهی که برای کمک هزینه تحصیلی داده میشود |
personal |
ریز کامپیوتر کم هزینه برای مصارف خانگی و تجاری سبک |
buttoned |
شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد |
button |
شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد |
buttoning |
شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد |
queries |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
querying |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
query |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
queried |
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود |
mouse |
که از mouse و نه صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند |
mouses |
که از mouse و نه صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند |
connect |
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور |
connects |
هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور |
clicks |
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید |
click |
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید |
clicked |
صدای کوتاه مدت برای بیان فشار دادن یک کلید |
break |
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه |
breaks |
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه |
policy options |
انتخابهای سیاستی |
computation of replacement factors |
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل |
for doing it |
برای انجام ان |
policy options |
انتخابهای مورد نظر |
disjunctive search |
جستجو برای داده هایی که لااقل با یکی از اعداد کلید مط ابق هستند |
notification |
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود |
embedded code |
کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص |
menus |
لیستی از انتخابهای اولیه موجود |
menu |
لیستی از انتخابهای اولیه موجود |
demanded |
تقاضا برای انجام چیزی |
demands |
تقاضا برای انجام چیزی |
potential <adj.> |
[توانایی برای انجام کاری] |
sit tight <idiom> |
صبور برای انجام کاری |
mission essential |
ضروری برای انجام ماموریت |
demand |
تقاضا برای انجام چیزی |
undertaken |
توافق برای انجام کاری |
undertakes |
توافق برای انجام کاری |
undertake |
توافق برای انجام کاری |
set up |
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم |
tactile |
صفحه کلیدی که حاوی نشانههای مخصصوص برای انتخاب کلید باشد مثل ایجاد صدا |
invoke |
تقاضا از کسی برای انجام کاری |
up to one's ears in work <idiom> |
کارهای زیاد برای انجام داشتن |
to have done |
برای کسی [دیگر] انجام دادن |
authorising |
اجازه دادن برای انجام کاری |
operated |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
bars |
توقف کسی برای انجام کاری |
invokes |
تقاضا از کسی برای انجام کاری |
authorize |
اجازه دادن برای انجام کاری |
invoked |
تقاضا از کسی برای انجام کاری |
prone |
سرازیر مستعد برای انجام کار |
to invite somebody to do something |
کسی را برای انجام کاری فراخواندن |
turn out <idiom> |
رفتن برای دیدن یا انجام کاری |
authorizes |
اجازه دادن برای انجام کاری |
bar |
توقف کسی برای انجام کاری |
decision |
تصمیم گیری برای انجام کاری |
operate |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
technique |
روش با مهارت برای انجام کاری |
operates |
کل زمان لازم برای انجام یک کار |
help |
روش آسانتر برای انجام کاری |
invoking |
تقاضا از کسی برای انجام کاری |
techniques |
روش با مهارت برای انجام کاری |
authorises |
اجازه دادن برای انجام کاری |
helped |
روش آسانتر برای انجام کاری |
authorizing |
اجازه دادن برای انجام کاری |
do one's thing <idiom> |
انجام کار پر لذت برای شخص |
farm out <idiom> |
شخص دیگری برای انجام کار |
set the pace <idiom> |
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن |
helps |
روش آسانتر برای انجام کاری |
decisions |
تصمیم گیری برای انجام کاری |
overlays |
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است |
overlay |
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است |
overlaying |
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است |
aircraft mission equipment |
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما |
add |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
aircraft role equipment |
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما |
authorizing |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
pools |
عده کارمند اماده برای انجام امری |
to make an effort to do something |
تلاش کردن برای انجام دادن کاری |
pooled |
عده کارمند اماده برای انجام امری |
pool |
عده کارمند اماده برای انجام امری |
adds |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
adding |
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع |
covenantor |
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری |
to try hard to do something |
تقلا کردن برای انجام دادن کاری |
processes |
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه |
authorize |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
twist one's arm <idiom> |
مجبور کردن شخص برای انجام کاری |
authorising |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
authorises |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
arithmetic |
توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی |
get one's own way <idiom> |
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی |
process |
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه |
put up to <idiom> |
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی |
keep after <idiom> |
یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری. |
macro |
تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو |
authorizes |
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری |
overslaugh |
بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر |
return |
کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند |