Dictiornary-Farsi | وقفه ایست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
caesura	وقفه ایست


Search result with all words

interval	ایست وقفه
Other Matches

vehicle stopping distance	مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
interrupt	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupting	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts	خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
transparently	مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent	مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
standstill	ایست
avast	ایست
standstil	ایست
whoa	ایست
breathing space	ایست
flag stop	ایست
stoppages	ایست
stoppage	ایست
perisystole	ایست دل
limit stop	حد ایست
stand	ایست
cessation	ایست
stayed	ایست
stay	ایست
holds	ایست
time out	ایست
hold	ایست
stops	ایست
stop	ایست
halted	ایست
halt	ایست
stopped	ایست
halts	ایست
stopping	ایست
ceasing	ایست توقف
stop element	عنصر ایست
holds	ایست نگهداری
haemostasia	ایست خون
close	ایست توقف
haemostasis	ایست خون
to make a pause	ایست کردن
hold water	قایق ایست
period	نوبت ایست
it is a thankless task	کاربیهوده ایست
to make a stop	ایست کردن
periods	نوبت ایست
cease	ایست توقف
nodal point	نقطه ایست
unceasing	ایست ناپذیر
ceased	ایست توقف
ceases	ایست توقف
fixism	ایست گرایی
statics	ایست شناسی
whoa	ایست دادن
silenced	ایست بی حرکت
at pause	در حال ایست
truce	جنگ ایست
truces	جنگ ایست
closes	ایست توقف
closer	ایست توقف
suspensions	ایست تعلیق
closest	ایست توقف
hold	ایست نگهداری
dynamic stop	ایست پویا
silence	ایست بی حرکت
suspension	ایست تعلیق
silences	ایست بی حرکت
pausal	ایست دار
silencing	ایست بی حرکت
to be under ane	در حال ایست بودن
to come	بحال ایست درامدن
lay-bys	جایگاه ایست ایستگاه
lay-by	جایگاه ایست ایستگاه
stopping sight distance	فاصله دید ایست
to heave to	بحالت ایست دراوردن
interludes	ایست میان دو پرده
interlude	ایست میان دو پرده
stop bit	بیت ایست نما
stop bit	ذرهء ایست نما
halts	سکته ایست کردن
lay by	جایگاه ایست ایستگاه
he is a prodigy of learning	اعجوبه ایست در دانش
the train runs without a stop	قطار بدون ایست
hockey stop	نوعی ایست ناگهانی
torpidity	حالت سستی ایست
total stopping distance	طول ایست کامل
what kind of a bird is that ?	چه قسم پرنده ایست
haemostatic	وابسته به ایست خون
fetch up	بحال ایست درامدن
avast	ایست توقف کنید
ease all	درکرجی رانی ایست
halt	سکته ایست کردن
to put to a pause	بحال ایست دراوردن
halted	سکته ایست کردن
he has a loose conduct	ادم هرزه ایست
It is an extremely complicated problem.	مسأله بسیار پیچیده ایست
hyphen	نشان اتصال ایست درسخن
hyphens	نشان اتصال ایست درسخن
stopping sight distance	فاصله دید برای ایست
patience is a virtue	شکیبائی خوی پسندیده ایست
the child is a wonder	این بچه عجوبه ایست
lexigraphy	یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
menopause	بند امدن قاعدگی ایست طمث
to taxi to a standstill	حرکت آخر تا به ایست رسیدن [هواپیما]
hammock chair	صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
interruptions	وقفه
interrupts	وقفه
interruption	وقفه
desuetude	وقفه
dead lock	وقفه
down time	وقفه
hold back	وقفه
hoid up	وقفه
discontinuance	وقفه
chasms	وقفه
interrupt	وقفه
abeyance	وقفه
abeyance or adeyancy	وقفه
interrupting	وقفه
at a stretch	بی وقفه
chasm	وقفه
unabated <adj.>	بی وقفه
blocked	وقفه
break	وقفه
breaks	وقفه
jibbed	وقفه
jibbing	وقفه
jibs	وقفه
uninterrupted	بی وقفه
interval	وقفه
block	وقفه
blocking	وقفه
standstill	وقفه
station	وقفه
stationed	وقفه
stations	وقفه
arrest	وقفه
arrested	وقفه
arrests	وقفه
stick	وقفه
deadlock	وقفه
blocks	وقفه
ceases	وقفه
cease	وقفه
suspension	وقفه
gaps	وقفه
hiatus	وقفه
pause	وقفه
paused	وقفه
pauses	وقفه
pausing	وقفه
gap	وقفه
suspensions	وقفه
ceasing	وقفه
jib	وقفه
paralysis	وقفه
standstil	وقفه
ceased	وقفه
stound	وقفه
poetaster is pejorative word	شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
check string	ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
external interrupt	وقفه خارجی
run on	بدون وقفه
blocking period	دوره وقفه
automatic interrupt	وقفه خودکار
affect block	وقفه عاطفه
continous cycle	دوره بی وقفه
interrupt handler	گرداننده وقفه
interrupt driven	وقفه گرا
massed learning	یادگیری بی وقفه
massed practice	تمرین بی وقفه
nerve block	وقفه عصبی
system interrupt	وقفه سیستم
sticking voltage	ولتاژ وقفه
uninterrupted duty	کار بی وقفه
vectored interrupt	وقفه برداری
wind rocked out	وقفه تنفسی
work stoppage	وقفه در کار
machine interupption	وقفه ماشین
priority interrupt	وقفه اولویت
program interrupt	وقفه برنامه
interrupt vector	بردار وقفه
unceasing	بدون وقفه
full stops	وقفه کامل
flashback	وقفه زمانی
flashbacks	وقفه زمانی
full stop	وقفه کامل
betweentimes	درمدت وقفه
time out	وقفه فاصله
pausal form	دردستور عبری شکلی که کلمه هنگام ایست درجمله پیدا میکند
nowel	کلمه ایست که درسرود خوانی و هلهلههای عید میلادمسیح تکرار میکنند
interrupt	حرکت دادن وقفه
interrupts	ناتوان کردن وقفه
fall into abeyance	درحال وقفه افتادن
machine check interrupt	وقفه بررسی ماشین
insolvency	وقفه در پرداخت دیون
interrupt serrice routine	روال سرویس وقفه
machine check interrupt	وقفه مقابله ماشین
interrupting	ناتوان کردن وقفه
parabiosis	وقفه رسانش عصبی
disarmed	ثیرات وقفه شدن
disarms	ثیرات وقفه شدن
short time rating	کار کردن با وقفه
ups	تامین برق بی وقفه