Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (31 milliseconds)
English
Persian
pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
Other Matches
to fall on ones knees
بیرون افتادن بلابه افتادن
deflates
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
inhibit
جلوگیری کردن
prohibit
جلوگیری کردن
rule out
جلوگیری کردن
keep
جلوگیری کردن
to keep back
جلوگیری کردن از
holds
جلوگیری کردن
to provide against
جلوگیری کردن
hold in
جلوگیری کردن
prohibiting
جلوگیری کردن
rebuff
جلوگیری کردن
pull up
جلوگیری کردن
inhibits
جلوگیری کردن
arrested
جلوگیری کردن
prohibits
جلوگیری کردن
restrains
جلوگیری کردن از
restraining
جلوگیری کردن از
arrests
جلوگیری کردن
keeps
جلوگیری کردن
hold
جلوگیری کردن
restrain
جلوگیری کردن از
checks
جلوگیری کردن از
rebuffs
جلوگیری کردن
bridling
جلوگیری کردن از
bridles
جلوگیری کردن از
bridled
جلوگیری کردن از
hinders
جلوگیری کردن
hindering
جلوگیری کردن
hindered
جلوگیری کردن
hinder
جلوگیری کردن
arrest
جلوگیری کردن
check
جلوگیری کردن از
prevent
جلوگیری کردن
checked
جلوگیری کردن از
bridle
جلوگیری کردن از
rebuffed
جلوگیری کردن
rebuffing
جلوگیری کردن
prevents
جلوگیری کردن از
prevents
جلوگیری کردن
preventing
جلوگیری کردن از
prevented
جلوگیری کردن از
preventing
جلوگیری کردن
prevent
جلوگیری کردن از
prevented
جلوگیری کردن
repels
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to pull short
یک مرتبه جلوگیری کردن
nail
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
inhibit
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
inhibits
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
to resist heat
از نفوذگرما جلوگیری کردن
nails
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
repel
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelled
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
nailed
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snub
جلوگیری سرزنش کردن
snubbed
جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
repelling
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubbing
جلوگیری سرزنش کردن
snubs
جلوگیری سرزنش کردن
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
holds
متصرف بودن جلوگیری کردن از
hold
متصرف بودن جلوگیری کردن از
get by
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
to try to stop the march of time
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
obstructions
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstruction
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
stump
قطع کردن سنگین افتادن
forestalls
پیش افتادن ممانعت کردن
routing
عزیمت کردن راه افتادن
giving
اتفاق افتادن فدا کردن
gives
اتفاق افتادن فدا کردن
give
اتفاق افتادن فدا کردن
philander
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
operate
عمل کردن بکار افتادن
forestalled
پیش افتادن ممانعت کردن
operates
عمل کردن بکار افتادن
stumped
قطع کردن سنگین افتادن
forestall
پیش افتادن ممانعت کردن
trammel
تعدیل کردن بدام افتادن
to come down with a run
پایین افتادن افت کردن
flag
سنگفرش کردن پایین افتادن
flags
سنگفرش کردن پایین افتادن
stumps
قطع کردن سنگین افتادن
operated
عمل کردن بکار افتادن
stumping
قطع کردن سنگین افتادن
to overlie infant
روی بچهای افتادن و او راخفه کردن
to overeach oneself
زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
incident
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
winds
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
incidents
ناگهان اتفاق افتادن فهور کردن
hog tie
عاجز ودرمانده کردن از کار افتادن
wind
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
justify
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifies
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation
چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
stall
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stalling
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
to keep in
توقیف کردن جلوگیری کردن
hindering
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
control lock
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
maintenance
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
bacteriolysis
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
semaphore
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
redundancy
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
unhorse
از اسب افتادن یا پیاده شدن اسب را از گاری یا درشگه باز کردن
slaver
گلیز مالیدن بزاق از دهان ترشح کردن اب افتادن دهان
to get caught up in something
در چیزی گیر کردن
[افتادن]
[گرفتار شدن]
[اصطلاح روزمره]
[اصطلاح مجازی]
to fall to
شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
suspensions
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
stick
گیر کردن گیر افتادن
arrested
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
stoppage
جلوگیری
arrest
سد جلوگیری
arrested
سد جلوگیری
prevention
جلوگیری
forbiddance
جلوگیری
arrests
سد جلوگیری
interdiction
جلوگیری
obstructions
جلوگیری
stoppages
جلوگیری
premunition
جلوگیری
interception
جلوگیری
obstruction
جلوگیری
restraints
جلوگیری
restraint
جلوگیری
suppression
جلوگیری
contraception
جلوگیری
debarment
جلوگیری
countercheck
جلوگیری
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
interceptive
جلوگیری کننده
inhibitive
وابسته به جلوگیری
inhibitor
جلوگیری کننده
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
letted
منع جلوگیری
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
preventive
عامل جلوگیری
preventive
جلوگیری کننده
interdict
جلوگیری ممنوعیت
inhibiter
جلوگیری کننده
abatement
فروکش جلوگیری
premune
ناشی از جلوگیری
prevenience
منع جلوگیری
preventability
قابلیت جلوگیری
preventable
قابل جلوگیری
birth control
جلوگیری از ابستنی
preventible
قابل جلوگیری
accident prevention
جلوگیری از سانحه
quenchable
قابل جلوگیری
quenchless
غیرقابل جلوگیری
repessive
جلوگیری کننده
controlment
اختیارداری جلوگیری
suppressor
جلوگیری کننده
suppressive
جلوگیری کننده
preclusive
جلوگیری کننده
contraception
جلوگیری از ابستنی
noise suppression
جلوگیری ازپارازیت
preservation
محافظت جلوگیری
stops
جلوگیری منع
stopping
جلوگیری منع
arrests
جلوگیری از سقوط
stopped
جلوگیری منع
stop
جلوگیری منع
arrested
جلوگیری از سقوط
irrepressible
جلوگیری نکردنی
block age
جلوگیری انسداد
arrest
جلوگیری از سقوط
erosion control
جلوگیری از فرسایش
repressed
جلوگیری شده
checkless
غیرقابل جلوگیری
preservatives
ماده جلوگیری
inhibitions
جلوگیری از بروزاحساسات
preservative
ماده جلوگیری
inhibition
جلوگیری از بروزاحساسات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com