English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (32 milliseconds)
English Persian
partition اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
partitions اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
Other Matches
compartmentalising به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalises به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalised به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalize به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizes به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
segments قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
multiplex روش تقسیم که بخشهای زمان را طبق نیاز به سیگنالهای اختصاص میدهد
segments تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
segment تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
fragmentation حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
crop end saw اره مخصوص قطع کردن بخشهای اضافی شمش
dwellings اپارتمان
flat اپارتمان
dwelling اپارتمان
flattest اپارتمان
apartments اپارتمان
apartment اپارتمان
divisor عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
flattest دشت اپارتمان
flat دشت اپارتمان
tenement مستغلات اپارتمان
tenements مستغلات اپارتمان
dwelling construction اپارتمان سازی
vernier درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
suite رشته مسلسل اپارتمان
suites رشته مسلسل اپارتمان
chambers اپارتمان در اطاق قرار دادن
chamber اپارتمان در اطاق قرار دادن
rooming house خانه دارای اپارتمان واتاقهای مبله کرایهای
rooming houses خانه دارای اپارتمان واتاقهای مبله کرایهای
overlays نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlay نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlaying نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
base band 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
separator نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
fractions بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
intersected تقسیم کردن
administers تقسیم کردن
administering تقسیم کردن
shared تقسیم کردن
administer تقسیم کردن
share تقسیم کردن
divides تقسیم کردن
shares تقسیم کردن
divide تقسیم کردن
administered تقسیم کردن
intersects تقسیم کردن
separated تقسیم کردن
distributes تقسیم کردن
compartments تقسیم کردن
distribute تقسیم کردن
separate تقسیم کردن
distributing تقسیم کردن
separates تقسیم کردن
compartment تقسیم کردن
aminister تقسیم کردن
give-and-take <idiom> تقسیم کردن
compart تقسیم کردن
intersect تقسیم کردن
to share out تقسیم کردن
thirds به سه بخش تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor به غرماء تقسیم کردن
partitions تقسیم افراز کردن
partition تقسیم افراز کردن
compartmentation تقسیم بندی کردن
fractionalize تقسیم بجزء کردن
tierce به سه قسمت تقسیم کردن
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
third به سه بخش تقسیم کردن
cantons به بخش تقسیم کردن
sectors جزء تقسیم کردن
lot تقسیم بندی کردن
whack up تقسیم به سهام کردن
sector جزء تقسیم کردن
shire به استان تقسیم کردن
graduate تقسیم بندی کردن
canton به بخش تقسیم کردن
break down تقسیم بندی کردن
autotomize تقسیم خودبخود کردن
graduating تقسیم بندی کردن
graduates تقسیم بندی کردن
fractionize تقسیم بجزء کردن
prorate به نسبت تقسیم کردن
shires به استان تقسیم کردن
sector کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
lot کالا بقطعات تقسیم کردن
dichotomize بدو بخش تقسیم کردن
aliquot بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
gerrymander بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
distributes تقسیم کردن تعمیم دادن
distribute تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing تقسیم کردن تعمیم دادن
allocates تقسیم کردن اختصاص دادن
to d. with others بادیگران تقسیم یاسهم کردن
pottion تقسیم کردن سهم دادن از
division بخش رسته تقسیم کردن
admeasure سهم دادن تقسیم کردن
allocating تقسیم کردن اختصاص دادن
apportion تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned تقسیم کردن تخصیص دادن
divisions بخش رسته تقسیم کردن
syllabify تقسیم به هجای مقطع کردن
allocate تقسیم کردن اختصاص دادن
comparmentalize به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
apportioning تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions تقسیم کردن تخصیص دادن
split ترک برداشتن تقسیم کردن
quadrat به قطعات مستطیل تقسیم کردن
parcels به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
piecemeal به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
quarter به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
dispart تقسیم شدن هدف گیری کردن
balkanize ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
trisect بسه بخش مساوی تقسیم کردن
batch با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batches با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
imputes تقسیم کردن متهم کردن
imputing تقسیم کردن متهم کردن
imputed تقسیم کردن متهم کردن
impute تقسیم کردن متهم کردن
hyphen علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
the urban districts بخشهای شهر
leading sectors بخشهای پیشگام
leading sectors بخشهای پیشرو
aggregates ی از بخشهای یک داده که به هم مربوطند
aggregate ی از بخشهای یک داده که به هم مربوطند
modularity تشکیل شده از بخشهای تابعی
tetrarch والی بخشهای چهارگانه امپراتوری
managers و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
manager و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
workings همه بخشهای حفاری شده معدنی
interleaving پردازندهای که با بخشهای پردازنده کار میکند
orthogonal ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
proportional parts بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
assembly قرار دادن یک موضوع از بخشهای مختلف در کنار هم
modularization برنامههای طراحی از مجموعه از بخشهای تابعی استاندارد
crop end بخشهای اضافی شمش که قبل از نوردکاری چیده میشود
overlays و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
input output table بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
overlay و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
tree surgeon ویژه گر برش و قطع بخشهای بیماری زده یا پوسیده درختان
ozonosphere لایهای از بخشهای فوقانی اتمسفر در ارتفا تقریبی 02 تا03 کیلومتر
overlaying و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
biz نوعی گروه خبری که حاوی بخشهای تجاری و موقیعتهای مختلف است
dualism مانند فقر شدید ووفور نعمت بخشهای مدرن و سنتی اقتصادی
par in پایان دادن بازی گلف با کسب امتیاز استاندارد در بخشهای باقیمانده
formed ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
forms ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
form ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
input output analysis تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
grey scale سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
linkage نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
JPEG++ حالت توسعه یافته gPEG که بخ بخشهای تصویر امکان فشرده شدن متفاوت می دهند
linkages نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
worded بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
linking تابع نرم افزاری کوچک که بخشهای برنامه را به هم ترکیب میکند تا به عنوان یک واحد اجرا شوند
maintenance بررسی کننده برنامه که اشکال فرعی یا خطایی که به بخشهای اصلی آسیب نمیزند را صحیح میکند
modules وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
simultaneity زمانی که CPU و بخشهای ورودی و خروجی کامپیوتر می توانند داده یا کاری را همزمان کنترل کنند
module وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
factorize تقسیم یک عدد به دو عدد کامل که در اثر ضرب کردن همان عدد اصلی نتیجه شود
hyphens فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
trunks باس یا خط ارتباطی که از سیم هایی تتشکیل شده است و بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری را بهم وصل میکند
trunk باس یا خط ارتباطی که از سیم هایی تتشکیل شده است و بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری را بهم وصل میکند
privilege ساخت پردازنده Intel که در حالت محافظت شده است و به برنامه امکان افزودن بخشهای حیاتی محیط عملیات را میدهد
semantics 1-بخشی از زبان که مربوط به معنای کلمات بخشهای کلمات یا ترکیبات آنهاست . 2-
fractional اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
chaining اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
boilerplating قرار دادن بخشهای مختلف متن در کنار هم برای ایجاد متن نهایی
assemble قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
assembled قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
assembles قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
overlay بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlays بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlaying بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
wiring جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
thread زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
BOF متن نهایی که با استفاده از بخشهای استاندارد متن در یک کلمه پرداز در کنار هم قرار گرفته اند
threads زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
boilerplate متن نهایی که با استفاده از بخشهای استاندارد متن در یک کلمه پرداز در کنار هم قرار گرفته اند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com