Total search result: 302 (15 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
macrocephalic |
بزرگ سر |
magacephalic |
بزرگ سر |
|
|
Search result with all words |
|
marquee |
چادر بزرگ |
marquee |
خیمه بزرگ سایبان |
marquees |
چادر بزرگ |
marquees |
خیمه بزرگ سایبان |
jumbo |
بزرگ |
jumbos |
بزرگ |
spike |
میخ بزرگ میخ طویله |
database |
مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است |
databases |
مجموعه پیچیده از فایل ها یا دادههای ذخیره شده به صورت ساخت یافته در یک حافظه بزرگ که توسط یک یا چند کاربر در ترمینالهای مختلف قابل دستیابی است |
grandma |
مادر بزرگ |
grandmas |
مادر بزرگ |
fax |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
faxed |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
faxes |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
faxing |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
spider |
عدسی بزرگ نمای روی قطب نما |
spiders |
عدسی بزرگ نمای روی قطب نما |
slice |
ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر |
slices |
ساخت CPU با کلمات با اندازه بزرگ با ترکیب کردن بلاکهای با کلمات کوچکتر |
therm |
معادل هزارکالری بزرگ |
therms |
معادل هزارکالری بزرگ |
saturation |
آزمایش شبکه ارتباطی , با ارسال حجم بزرگ داده وپیام روی آن |
scale |
کار کردن با حجم کوچک یا بزرگ داده |
pillow |
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب |
pillows |
صخره بزرگ زیر اب در عمق کافی برای جریان ارام اب |
gather |
بزرگ شدن |
gathered |
بزرگ شدن |
sheet |
یک قطعه کاغذ بزرگ |
sheets |
یک قطعه کاغذ بزرگ |
partition |
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند |
partitions |
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند |
central |
که برای تولید کلمات بزرگ CPU با استفاده از روش ها تقسم بیت به کار می رود |
colon |
نشان دونقطه دونقطه یعنی این علامت : روده بزرگ |
colons |
نشان دونقطه دونقطه یعنی این علامت : روده بزرگ |
micro |
کم بزرگ کننده |
micros |
کم بزرگ کننده |
share |
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ |
shared |
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ |
shares |
IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ |
mammoth |
فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ |
mammoths |
فیل بزرگ دوره ماقبل تاریخ |
pontiff |
کاهن بزرگ |
pontiff |
کشیش بزرگ پاپ |
pontiffs |
کاهن بزرگ |
pontiffs |
کشیش بزرگ پاپ |
distribute |
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی |
distributes |
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی |
distributing |
سیستم پردازش یک سازمان بزرگ با بسیاری کامپیوترهای کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی |
overlay |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
overlaying |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
overlays |
بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند |
background |
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود |
background |
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند |
backgrounds |
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود |
backgrounds |
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند |
high |
بزرگ |
high |
خیلی بزرگ |
highest |
بزرگ |
highest |
خیلی بزرگ |
highs |
بزرگ |
highs |
خیلی بزرگ |
capital |
حرف بزرگ |
major |
بزرگ |
majored |
بزرگ |
majoring |
بزرگ |
capitals |
کلیدی روی صفحه کلید که باعث میشود همه حروف بزرگ نوشته شوند |
capitals |
حالت بزرگ حروف |
hamster |
موش بزرگ |
hamsters |
موش بزرگ |
chute |
چترنجات محوطه کوچک گاو پیش از ورود به میدان بادبان سه گوش بزرگ |
chutes |
چترنجات محوطه کوچک گاو پیش از ورود به میدان بادبان سه گوش بزرگ |
name |
نام یک شرکت بزرگ |
names |
نام یک شرکت بزرگ |
walloping |
بزرگ |
wallopings |
بزرگ |
swingeing |
بزرگ |
halibut |
نوعی ماهی پهن بزرگ |
halibuts |
نوعی ماهی پهن بزرگ |
august |
بزرگ جاه |
large |
بزرگ |
larger |
بزرگ |
largest |
بزرگ |
enormous |
بزرگ |
nurture |
غذا بزرگ کردن |
nurtured |
غذا بزرگ کردن |
nurtures |
غذا بزرگ کردن |
nurturing |
غذا بزرگ کردن |
nave |
سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ |
naves |
سالن کلیسا یا سایر سالنهای بزرگ |
guide |
EquipmentIB Processing انجمن بین المللی استفاده کنندگان کامپیوترهای بزرگ |
guided |
EquipmentIB Processing انجمن بین المللی استفاده کنندگان کامپیوترهای بزرگ |
guides |
EquipmentIB Processing انجمن بین المللی استفاده کنندگان کامپیوترهای بزرگ |
common |
استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد |
commoners |
استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد |
commonest |
استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد |
gross |
بزرگ |
gross |
بزرگ کردن |
grossed |
بزرگ |
grossed |
بزرگ کردن |
grosser |
بزرگ |
Other Matches |
|
My grandparents are six feet under. <idiom> |
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند. |
megalomania |
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ |
big game |
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری |
museum piece |
آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ] |
fossil |
آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ] |
macropterous |
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال |
grandam |
مادر بزرگ ننه بزرگ |
grandparent |
پدر بزرگ یا مادر بزرگ |
so large |
چندان بزرگ بقدری بزرگ |
grandparents |
پدر بزرگ یا مادر بزرگ |
cray |
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ |
grosses |
بزرگ |
small |
بزرگ نه |
vast |
بزرگ |
megapod |
بزرگ پا |
grossing |
بزرگ |
big |
بزرگ |
headman |
بزرگ |
grossest |
بزرگ |
nonus |
بزرگ |
smaller |
بزرگ نه |
propylon |
در بزرگ |
paternal grandmother |
نه نه بزرگ |
headmen |
بزرگ |
biggest |
بزرگ |
bigger |
بزرگ |
stour |
بزرگ |
macro |
بزرگ |
long ton |
تن بزرگ |
massive |
بزرگ |
majestic |
بزرگ |
voluminous |
بزرگ |
hugeous |
بزرگ |
immane |
بزرگ |
greatest |
بزرگ |
great- |
بزرگ |
great |
بزرگ |
of a large size |
بزرگ |
large sized a |
بزرگ |
large sized |
بزرگ |
massively |
بزرگ |
majuscule |
بزرگ |
majuscular |
بزرگ |
smallest |
بزرگ نه |
extra |
بزرگ |
extra- |
بزرگ |
extras |
بزرگ |
gate |
در بزرگ |
gates |
در بزرگ |
king size |
بزرگ |
canis major |
سگ بزرگ |
bulky |
بزرگ |
bulkier |
بزرگ |
bulkiest |
بزرگ |
grave |
بزرگ |
graves |
بزرگ |
canis majoris |
سگ بزرگ |
spankings |
بزرگ |
full bottomed |
بزرگ |
gravest |
بزرگ |
egregious |
بزرگ |
considerably large |
بس بزرگ |
adults |
بزرگ |
adult |
بزرگ |
mightier |
بزرگ |
mightiest |
بزرگ |
mighty |
بزرگ |
decuman |
بزرگ |
dignified |
بزرگ |
spanking |
بزرگ |
swith |
بزرگ |
bandog |
سگ بزرگ |
extensive |
بزرگ |
vasty |
بزرگ |
doyennes |
زن بزرگ |
eminent |
بزرگ |
doyenne |
زن بزرگ |
mausoleums |
ارامگاه بزرگ |
bronchocele |
بزرگ شدگی |
mausoleum |
ارامگاه بزرگ |
caldron |
کتری بزرگ |
paterfamilias |
بزرگ خانواده |
aggrandize |
بزرگ کردن |
platters |
بشقاب بزرگ |
platter |
بشقاب بزرگ |
blunders |
اشتباه بزرگ |
aggrandise |
بزرگ شدن |
aggrandise |
بزرگ کردن |
big bang |
انفجار بزرگ |
bonefire |
اتش بزرگ |
big league |
لیگ بزرگ |
antrum |
غار بزرگ |
arch enemy |
دشمن بزرگ |
archduchess |
دوشس بزرگ |
zoom |
بزرگ کردن |
swell |
بزرگ شدن |
avous |
پدر بزرگ |
zoomed |
بزرگ کردن |
argosy |
کشتی بزرگ |
archpriest |
کشیش بزرگ |
archenemy |
دشمن بزرگ |
archbshop |
اسقف بزرگ |
magnifications |
بزرگ نمایی |
bass fiddle |
ویلن سل بزرگ |
magnification |
بزرگ نمایی |
bass drum |
طبل بزرگ |
a large car |
یک اتومبیل بزرگ |
grand father |
پدر بزرگ |
zooms |
بزرگ کردن |
arch fiend |
دیو بزرگ |
archfiend |
دیو بزرگ |
archduke |
دوک بزرگ |
maximising |
بزرگ کردن |
maximize |
بزرگ کردن |
maximized |
بزرگ کردن |
maximizes |
بزرگ کردن |
maximizing |
بزرگ کردن |
swelled |
بزرگ شدن |
swells |
بزرگ شدن |
distend |
بزرگ کردن |
distending |
بزرگ کردن |
distends |
بزرگ کردن |
billow |
موج بزرگ اب |
billowed |
موج بزرگ اب |
billowing |
موج بزرگ اب |
billows |
موج بزرگ اب |
bulldog |
نوعی سگ بزرگ |
maximises |
بزرگ کردن |
maximised |
بزرگ کردن |
dilating |
بزرگ کردن |
enlarges |
بزرگ کردن |
enlarging |
بزرگ کردن |
magnified |
بزرگ کردن |
magnifies |
بزرگ کردن |
magnify |
بزرگ کردن |
magnifying |
بزرگ کردن |
grandmother |
مادر بزرگ |
grandmothers |
مادر بزرگ |
dilate |
بزرگ کردن |
dilates |
بزرگ کردن |
bulldogs |
نوعی سگ بزرگ |
whacking |
خیلی بزرگ |
lumped |
بزرگ شدن |
lumps |
بزرگ شدن |
heave |
بزرگ کردن |
heaved |
بزرگ کردن |
longbow |
کمان بزرگ |
longbows |
کمان بزرگ |
emporia |
بازار بزرگ |
emporium |
بازار بزرگ |
cataclysm |
سیل بزرگ |
cataclysms |
سیل بزرگ |
blunder |
اشتباه بزرگ |
blundered |
اشتباه بزرگ |
lump |
بزرگ شدن |
lofty |
بلند بزرگ |
grandest |
بزرگ مهم |
whackings |
خیلی بزرگ |
store |
مغازه بزرگ |
storing |
مغازه بزرگ |
emporiums |
بازار بزرگ |
tankard |
ابخوری بزرگ |
tankards |
ابخوری بزرگ |
hunk |
تکه بزرگ |
grand |
بزرگ مهم |
grander |
بزرگ مهم |
bonfire |
اتش بزرگ |
bonfires |
اتش بزرگ |
bollard |
موت بزرگ |
bollards |
موت بزرگ |
viola |
ویولن بزرگ |
magnum opus |
کار بزرگ |
blundering |
اشتباه بزرگ |
capital letter |
حرف بزرگ |
mandola |
ماندولین بزرگ |
sea captain |
ملاح بزرگ |
stull |
لقمه بزرگ |
stull |
قطعه بزرگ |
supergalaxy |
کهکشان بزرگ |
the great vassals |
تیولداران بزرگ |
the powers |
دولتهای بزرگ |
the supreme |
خدای بزرگ |
to fil out |
بزرگ شدن |
to grow old |
بزرگ شدن |
to grow up |
بزرگ شدن |
tun |
بشکه بزرگ |
ursa major |
خرس بزرگ |
ursae majoris |
خرس بزرگ |
heavyweight |
بزرگ و سنگین |
heavyweights |
بزرگ و سنگین |
land mass |
سرزمین بزرگ |
saint bernard |
نوعی سگ بزرگ |
protonotary |
محر ر بزرگ |
mandore |
ماندولین بزرگ |
master mind |
فکر بزرگ |
megalocephalia |
بزرگ سری |
megalopolis |
بزرگ شهر |
minster |
کلیسای بزرگ |
monkey wrench |
اچارفرانسه بزرگ |
night walker |
یکجورکرم بزرگ |