Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
English
Persian
taper off
تدریجا متوقف شدن
Search result with all words
phaseout
تدریجا متوقف کردن کار یاتولید
Other Matches
gradationally
تدریجا"
insensibly
تدریجا"
by piecemeal
تدریجا
diminuendo
تدریجا ضعیف شونده
to peter out
تدریجا کاهش یافتن
wear off
تدریجا تحلیل رفتن
She wI'll gradually soften .
تدریجا" نرم خواهد شد
intergrade
تدریجا محو کردن
gradate
تدریجا عمل کردن یا شدن
halt
متوقف
crashed
متوقف
abeyant
متوقف
abeyant abeyance
متوقف
halted
متوقف
dead in the water
متوقف در اب
installed
متوقف
crashes
متوقف
crashing
متوقف
crash
متوقف
insolvent
متوقف
crashingly
متوقف
halts
متوقف
let up
<idiom>
کم کم متوقف شدن
stand fast
متوقف شدن
to come to a stand
متوقف شدن
hold on
<idiom>
متوقف شدن
put under the ban
متوقف کردن
stopple
متوقف کننده
suppressible
متوقف کردنی
throwback
متوقف سازی
to put to a pause
متوقف ساختن
stopper
متوقف کننده
throwbacks
متوقف سازی
stoppers
متوقف کننده
halts
متوقف شدن
halts
متوقف کردن
pull-in
متوقف شدن
fetch up
متوقف شدن
stopping
متوقف کننده
pull-ins
متوقف شدن
dead in the water
متوقف در دریا
stopped
متوقف کننده
come to a stand
متوقف شدن
stop
متوقف کننده
slap down
متوقف ساختن
stops
متوقف کننده
pull in
متوقف شدن
lay off
متوقف ساختن
pt down
متوقف ساختن
halted
متوقف شدن
halted
متوقف کردن
holding attack
تک متوقف کننده
halt
متوقف شدن
halt
متوقف کردن
gravel
شن دار متوقف کردن
stopping the work
متوقف کردن کار
strays
که متوقف نشده باشد
crash
متوقف شدن ناگهانی
straying
که متوقف نشده باشد
stray
که متوقف نشده باشد
crashingly
متوقف شدن ناگهانی
stop in one's tracks
<idiom>
سریه متوقف شدن
halts
فرآیند را متوقف میکند.
halted
فرآیند را متوقف میکند.
halt
فرآیند را متوقف میکند.
stopped
متوقف کردن ایستگاه
stopping
متوقف کردن ایستگاه
stops
متوقف کردن ایستگاه
put down
<idiom>
بازور متوقف کرن
windbound
متوقف دراثر باد
to come to a stop
متوقف شدن
[مهندسی]
crashed
متوقف شدن ناگهانی
crashes
متوقف شدن ناگهانی
crashing
متوقف شدن ناگهانی
stop
متوقف کردن ایستگاه
to bring traffic to a standstill
ترافیک را متوقف کردن
elevation stop
متوقف کننده حرکت ارتفاع
to stop taking
[pills]
,
[to go off a drug]
متوقف شدن
[از خوردن قرص]
arresting system reset unit
متوقف کننده سیستم مهارهواپیما
checks
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
flameout
متوقف ساختن موتور هواپیما
checked
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
check
کم یا متوقف کردن سرعت بدن
call it quits
<idiom>
متوقف کردن تمام کار
pull-in
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull in
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull-ins
نقشه یا عملی را متوقف ساختن
pull over
<idiom>
متوقف کردن ماشین گوشه جاده
tie up
<idiom>
آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
to bung up
با چوب پنبه
[یا متوقف کننده]
بستن
to bung
با چوب پنبه
[یا متوقف کننده]
بستن
to suspend payment
پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن
fielding
متوقف کردن و کنترل گوی هاکی
end
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ended
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
cancellation
عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
stalling
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
cry down
چیزی را غیر قانونی دانستن متوقف ساختن
stall
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
aborted
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
She laid the book aside .
کتاب را کنار گذاشت ( مطالعه اش را متوقف کرد)
aborts
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
aborting
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
abort
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
forcing
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
shut off mechanism
وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
end of page halt
ویژگی ای که چاپگر را درپایان هر صفحه خروجی متوقف میکند
forces
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
cancels
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancelling
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
loop
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
looped
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
loops
حلقهای که انتها ندارد مگر اینکه برنامه متوقف شود
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
stopped
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stopping
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stops
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
deceleration time
زمانی که بازوی دستیابی پس از حرکت به محل صحیح دیسک سخت متوقف میشود
drags
ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
dragged
ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
drag
ضربهای که گوی بیلیارد پس از برخورد متوقف میشود وسیله کنترل قرقره ماهیگیری
stops
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stopping
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopping
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stops
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopped
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stopped
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
burn out
گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
warm start
شروع مجدد برنامه که متوقف شده بود ولی بدون از دست دادن داده
tabulation
نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود
trap
نقط ه توقف انتخابی که اجرا برنامه در آنجا متوقف میشود وثباتها بررسی می شوند
stop
زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
filters
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
filter
مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
stop
نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
musical chairs
نوعی بازی که بازیکنان در حرکتاند و وقتی موسیقی متوقف شد مینشینند و هر کس بی صندلی باشد باخته است
coroutine
بخشی از برنامه یا تابع که داده را عبور میدهد و سایر توابع همروند را کنترل میکند سپس متوقف میشود
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
stops
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stopping
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
critical error
خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
stopped
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
deadline
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
shut down
خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
deadlines
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
softest
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
softer
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
soft
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند
loop
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
looped
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
loops
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود
crashing
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashes
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashed
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crash
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
crashingly
خطای یک قطعه یا یک مشکل در برنامه در حین اجرا کار را متوقف میکند و استفاده بیشتر از سیستم را نا ممکن میکند
deceleration time
زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
transaction
سیستم کامپیوتری که معمولاگ دستهای کار میکند تا وقتی که با تراکنش جدید متوقف شود و سپس منابع را به تراکنش اختصاص میدهد
throw a monkey wrench into
<idiom>
آرام آرام متوقف کردن چیزی
dma
CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
lay to rest
<idiom>
رها کردن ،متوقف کردن
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
cycles
عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycled
عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycle
عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
dump
نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
LCD
چاپگر کاغذ که از تابلوی CCD در مقابل نور روشن استفاده میکند تا تصاویری را روی رسانه حساس به عکس نشان دهد. تابلوی CCD عبور نور را متوقف میکند بجز در پیکس هایی که تصور را شرح می دهند
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com