English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
muriate ترکیب کلورید با جسم بسیط دیگر
Other Matches
sulphuret ترکیب گوگرد باجسم بسیط
chlorid کلورید
acephalo که با کلمات دیگر ترکیب میشود
tautomer جسم هر ترکیب ومتبادل باجسم دیگر
metamer جسمی که در ترکیب و سنگینی با جسم دیگر برابرولی درخواص شیمیایی است
tristimulus values مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
Apple Key کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
simplest بسیط
incomposite بسیط
simple بسیط
comprehensive بسیط
simpler بسیط
largest سترگ بسیط
larger سترگ بسیط
element جسم بسیط
elements جسم بسیط
extensive بسیط کشیده
large سترگ بسیط
morpheme بسیط کلمه واژک
harmonic motion اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
non metal جسم بسیط غیر فلزی
isomerous جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomer جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
quaternary چهارگانه دارای چهارجسم بسیط شماره چهار
monad ذره بسیط که نیروی ترکیبی یک هیدروژن است
Afshan [all-over pattern] طرح افشان [با حالت های پیچشی و یا زوایای هندسی و ترکیبی از گل ها و شکوفه ها که نشان دهنده و عدم محدودیت در طرح است. گاه با طرح های دیگر مثل میناخانی، بوته، هراتی، بندی و گل و بته ترکیب می شود]
octad جسم بسیط یا ذرهای که قوه ترکیبی ان برابر است با8واحد
monadism اعتقاد باینکه گیتی از ذره یاجسم بسیط ساخته شده است
casework مطالعه بسیط اجتماع و محیط فرد یا خانواده برای تشخیص مرض ودرمان
compositions ترکیب یکان ترکیب رزمی
composition ترکیب یکان ترکیب رزمی
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
monophthong صدای ساده وتنها صدای بسیط
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
accouterment [American] ترکیب
melange ترکیب
combination ترکیب
accoutrement [British] ترکیب
concoction ترکیب
mergence ترکیب
concoctions ترکیب
forms ترکیب
set-up ترکیب
syntheses ترکیب
synthesis ترکیب
compositions ترکیب
composition ترکیب
configuration ترکیب
constellation ترکیب
anabolism ترکیب
make-up ترکیب
making ترکیب
admixture ترکیب
compounding ترکیب
configuration ترکیب
configurations ترکیب
admixtion ترکیب
form ترکیب
formed ترکیب
composition of compo ترکیب
art direction ترکیب
built ترکیب
arrangement ترکیب
arrangements ترکیب
syntax ترکیب
features ترکیب
featuring ترکیب
conformation ترکیب
compound ترکیب
contexture ترکیب
featured ترکیب
textures ترکیب
texture ترکیب
get-up ترکیب
get-ups ترکیب
construction ترکیب
constructions ترکیب
make ترکیب
makes ترکیب
isomeric هم ترکیب
feature ترکیب
compounded ترکیب
blends ترکیب
commixture ترکیب
décor ترکیب
blend ترکیب
layout ترکیب
comp ترکیب
make up ترکیب
compounds ترکیب
undercompounded کم ترکیب
color ترکیب
additions ترکیب چندماده با هم
mixture ترکیب امیزش
oxidation ترکیب با اکسیژن
svelte خوش ترکیب
piece ترکیب کردن
combined ترکیب شده
pieces ترکیب کردن
mixtures ترکیب امیزش
zygosis ترکیب پیوستگی
physique ترکیب هیئت
physiques ترکیب هیئت
synthesizing ترکیب شدن
synthesised ترکیب شدن
synthesises ترکیب کردن
synthesises ترکیب شدن
incorporating ترکیب کردن
synthesising ترکیب کردن
conjunction ترکیب عطفی
product mix ترکیب محصول
synthesised ترکیب کردن
synthesize ترکیب کردن
synthesizing ترکیب کردن
synthesizes ترکیب شدن
synthesizes ترکیب کردن
synthesized ترکیب شدن
incorporate ترکیب کردن
incorporates ترکیب کردن
synthesize ترکیب شدن
synthesized ترکیب کردن
texture ترکیب بافت
make ساخت ترکیب
composed ترکیب شده
combining ترکیب با یکدیگر
combining ترکیب شدن
combines ترکیب با یکدیگر
combines ترکیب شدن
mixer ترکیب کننده
uniting ترکیب کردن
combine ترکیب با یکدیگر
trivalence ترکیب سه بنیانی
grading ترکیب دانهای
unites ترکیب کردن
speech synthesis ترکیب گفتاری
recombination coefficient ضریب ترکیب
trivalency ترکیب سه بنیانی
consolidation ترکیب اتحاد
tetroxide ترکیب چهاراکسیژنی
pseudocompound شبه ترکیب
combine ترکیب شدن
prince's metal ترکیب مس و روی
voice synthesis ترکیب صوتی
voice synthesis ترکیب صدا
volatile compound ترکیب فرار
makes ساخت ترکیب
parasynthesis اشتقاق و ترکیب
oxygenation ترکیب با اکسیژن
oxidization ترکیب با اکسیژن
overcompound افزایش ترکیب
fusions ترکیب وامتزاج
vertical combines ترکیب عمودی
population structure ترکیب جمعیت
unite ترکیب کردن
to make up ترکیب کردن
polymerize ترکیب شدن
synthesising ترکیب شدن
polar compound ترکیب قطبی
unsturated compound ترکیب سیرنشده
fusion ترکیب وامتزاج
mixers ترکیب کننده
addition compound ترکیب افزایشی
nitro cellulose ترکیب تیزاب
isomer ایزومر هم ترکیب
isomerous ایزومر هم ترکیب
cyclic compound ترکیب حلقهای
cosmic composition ترکیب کیهانی
constitutive ترکیب کننده
linear combination ترکیب خطی
conjugation ترکیب گشنگیری
compound ترکیب شیمیایی
confect ترکیب کردن
distribution compound ترکیب دو استخلافی
ammoniation ترکیب با امونیاک
feasion عمل ترکیب
adduct ترکیب اضافی
components ترکیب دهنده
components ترکیب کننده
component ترکیب دهنده
component ترکیب کننده
agglutinate ترکیب کردن
intermediate compound ترکیب واسطه
duad ترکیب دوتایی
ionic compound ترکیب یونی
composition of forces ترکیب نیروها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com