Total search result: 301 (8 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
endoscope |
درون بین |
|
|
Search result with all words |
|
expansion |
فرآیندی که در آن فراخوان ماکرو با دستورات درون آن جانشین میشود |
expansion |
اتصالی درون کامپیوتر که کارت میتواند وارد نصب شود |
intercontinental |
درون بری |
card |
وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد |
cards |
وسیلهای که به طور خودکار کارت پانچ را درون دستگاه خواننده قرار میدهد |
job |
یک واحد پردازش درون یک کار |
jobs |
یک واحد پردازش درون یک کار |
cut |
روشی که به صورت خودکار کاغذ را درون چاپگر قرار میدهد |
cuts |
روشی که به صورت خودکار کاغذ را درون چاپگر قرار میدهد |
private |
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت |
privates |
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت |
swap |
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی |
swapped |
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی |
swaps |
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی |
swopped |
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی |
swopping |
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی |
swops |
فایل ذخیره شده روی دیسک سخت به عنوان فضای ذخیره سازی موقت برای داده درون RAM برای تامین حافظه مجازی |
highway |
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود |
highways |
خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود |
bus |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
bused |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
buses |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
busing |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
bussed |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
busses |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
bussing |
خط وط ارتباطی که از چندین سیم برای اتصال بخشهای سخت افزاری مختلف بهم استفاده میکند و داده توسط مدارهای مختلف در درون سیستم منتقل میشود |
notation |
قالب ریاضی که عملگها درون عملوندها توکار وجود دارند. |
notations |
قالب ریاضی که عملگها درون عملوندها توکار وجود دارند. |
graphics |
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند |
internally |
از درون |
generate |
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است |
generated |
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است |
generates |
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است |
generating |
محلی که توسط برنامه استفاده میشود که طبق دستورات درون برنامه تولید شده است |
intake |
مقدارجذب چیزی به درون |
intakes |
مقدارجذب چیزی به درون |
inbuilt |
درون بافته |
inbuilt |
که درون سیستم است |
emigration |
درون کوچکی |
in house |
درون ساختمان یک شرکت |
in-house |
درون ساختمان یک شرکت |
sinus |
درون حفرههای پیشانی وگونه ها |
sinuses |
درون حفرههای پیشانی وگونه ها |
feed |
درون گذاشت |
feed |
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر |
feeds |
درون گذاشت |
feeds |
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر |
extend |
امکان نرم افزاری که حافظه درون PC را مشخص میکند تا با استاندارد حافظه مط ابق شود |
extending |
امکان نرم افزاری که حافظه درون PC را مشخص میکند تا با استاندارد حافظه مط ابق شود |
extends |
امکان نرم افزاری که حافظه درون PC را مشخص میکند تا با استاندارد حافظه مط ابق شود |
internal |
درایو دیسک سخت درون پوشش اصلی کامپیوتر |
signal |
تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها |
signal |
پردازش سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها |
signaled |
تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها |
signaled |
پردازش سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها |
signalled |
تبدیل یا ترجمه سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها |
signalled |
پردازش سیگنال برای دستیابی به اطلاعات درون آنها |
encapsulated |
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد |
automat |
دستگاه خودکاری که پس ازانداختن سکهای درون ان غذایا مشروبی را خارج میکند |
automats |
دستگاه خودکاری که پس ازانداختن سکهای درون ان غذایا مشروبی را خارج میکند |
intimate |
که با سخت افزار درون سیستم کار میکند |
intimated |
که با سخت افزار درون سیستم کار میکند |
intimates |
که با سخت افزار درون سیستم کار میکند |
intimating |
که با سخت افزار درون سیستم کار میکند |
entry |
مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص |
internal combustion engine |
موتور درون سوز |
internal combustion engines |
موتور درون سوز |
endocrine |
غده بدون مجرا و بداخل ترشح کننده غده درون تراو |
endocrine |
درون ریز |
insight |
درون بینی |
insights |
درون بینی |
clean |
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند |
cleaned |
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند |
cleanest |
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند |
cleans |
فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند |
compact |
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود |
compacted |
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود |
compacting |
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود |
compacts |
نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود |
slot |
اتصال درون کامپیوتر که در آن کارت اضافی قابل نصب است |
slots |
اتصال درون کامپیوتر که در آن کارت اضافی قابل نصب است |
slotting |
اتصال درون کامپیوتر که در آن کارت اضافی قابل نصب است |
core |
درون |
cores |
درون |
external |
وسیلهای که درون کامپیوتر نیست ولی به آن اضافه شده تا تواناییهای ذخیره سازی آن را افزایش دهد |
externals |
وسیلهای که درون کامپیوتر نیست ولی به آن اضافه شده تا تواناییهای ذخیره سازی آن را افزایش دهد |
enclose |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
encloses |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
enclosing |
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر |
emptied |
بدون چیزی در درون |
emptier |
بدون چیزی در درون |
empties |
بدون چیزی در درون |
emptiest |
بدون چیزی در درون |
empty |
بدون چیزی در درون |
inside |
درون |
insides |
درون |
rifling |
خان درون لوله تفنگ |
loop |
حلقه درون حلقه دیگر |
looped |
حلقه درون حلقه دیگر |
loops |
حلقه درون حلقه دیگر |
Other Matches |
|
intercoastal |
رفت و امد داخل مملکتی درون ساحلی درون مرزی |
in line processing |
پردازش درون برنامهای پردازش درون خطی |
endogenous |
درون زا |
inly |
از درون |
interiorly |
از درون |
inward |
درون |
abintra |
از درون |
endocarp |
درون بر |
reentrant |
درون رو |
interiors |
درون |
interior |
درون |
inhaul line |
درون کش |
inbound |
به درون |
ben |
درون |
in the recesses of the heart |
در درون دل |
interiors |
درونی درون |
throughout |
از درون وبیرون |
intrapsychic |
درون روانی |
intrastate |
درون کشوری |
intramuscular |
درون عضلانی |
intrastate |
درون ایالتی |
intramuscular |
درون ماهیچهای |
on line |
درون خطی |
intradermic |
درون پوستی |
intracranial |
درون جمجمهای |
ingrowing |
درون رویان |
entrancing |
درون رفت |
intracellular |
درون یاختهای |
introflexion |
سوی درون |
introjection |
درون فکنی |
entrance |
درون رفت |
intrauterine |
درون رحمی |
intradermal |
درون پوستی |
entranced |
درون رفت |
subversion |
درون واژگونی |
entrances |
درون رفت |
intrafusal |
درون دوکی |
assimilation |
درون سازی |
talented |
درون داشت |
input |
درون گذاشت |
input |
درون داد |
inputted |
درون گذاشت |
inputted |
درون داد |
inbreeding |
درون همسری |
intrapersonal |
درون فردی |
intraindividual |
درون فردی |
interpolation |
درون یابی |
interpolation |
درون گیری |
interpolations |
درون یابی |
interpolations |
درون گیری |
talent |
درون داشت |
talents |
درون داشت |
immigration |
درون کوچی |
introspective |
درون نگرانه |
introspective |
درون نگر |
inland |
درون کشور |
interior |
درونی درون |
inborn |
درون زاد |
introspection |
درون نگری |
introspection |
درون گرایی |
innate |
درون زاد |
intramolecular |
درون مولکولی |
intramolecular |
درون ذرهای |
intravenously |
درون وریدی |
introvert |
درون گرا |
intravenous |
درون وریدی |
introverts |
درون گرا |
ataraxia |
ارامش درون |
inner directed |
درون وابسته |
endophagous |
درون خوار |
endomorph |
درون دگرگون |
endolymph |
درون- لنف |
idiotropic |
درون نگر |
endogeny |
درون زایی |
endogenous variable |
متغیر درون زا |
endogenous |
درون زاد |
inlier |
درون هشته |
endoplasm |
درون مایه |
retropulsion |
درون ریزی |
entotic |
درون گوشی |
underground water |
اب درون زمین |
transcrystalline |
درون بلورهای |
subjectivism |
درون گرایی |
entoptic |
درون چشمی |
entoderm |
درون پوست |
endozoic |
درون جانوری |
endothelium |
درون پوش |
endosmose |
درون راند |
self reflection |
درون اندیشی |
endopsychic |
درون روانی |
endogen |
درون زایی |
endogamy |
درون همسری |
inrush |
درون یورش |
ingression |
درون روی |
pronation |
درون گرداندن |
influent |
درون ریز |
located inside |
در درون قرارگرفته |
inwards or inward |
سوی درون |
autochthonous |
درون خیز |
introversion |
درون گرایی |
interstitial |
درون شبکهای |
insalivate |
درون یورش |
endoderm |
درون پوست |
endocrinology |
درون ریزشناسی |
endocardium |
درون شامه دل |
online |
درون خطی |
endobiotic |
درون بافتی |
inpouring |
بسوی درون |
endogamous |
درون همسری |
incurvation |
خمیدگی سوی درون |
in line coding |
کدگذاری درون برنامهای |
class inclusion |
درون گنجی طبقهای |
intracellular |
واقع در درون سلول |
inflexion |
کجسازی سوی درون |
incurvation |
خم سازی سوی درون |
incurved |
خمیده سوی درون |
infalling |
ریزش بسوی درون |
interstitial compound |
ترکیب درون شبکهای |
interstitial atom |
اتم درون شبکهای |
intra uterine |
واقع در درون زهدان |
intraclass coefficient |
ضریب درون طبقهای |
endocrine gland |
غده درون ریز |
at home and abroad |
در درون و بیرون کشور |
ductless glands |
غدههای درون ریز |
endogen |
گیاه درون روییده |
endogenous depression |
افسردگی درون زاد |
inland |
درون مرزی داخله |
interstitial hydride |
هیدرید درون شبکهای |
online storage |
انباره درون خطی |
online operation |
عمل درون خطی |
on line system |
سیستم درون خطی |
on line storage |
حافظه درون خطی |
on line operation |
عمل درون خطی |
on line operation |
عملکرد درون خطی |
introversive type |
سنخ درون گرا |
introversion |
برگشت بسوی درون |
introversible |
سوی درون برگشتنی |
introspective psychology |
روانشناسی درون نگر |
introrse |
رو کننده بسوی درون |
pitman |
کارگر درون معدن |
within group variance |
پراکنش درون گروهی |
upcountry |
درداخل یا درون کشور |
site license |
مجوز درون سازمانی |
self scrutiny |
درون خویشتن بینی |
self examination |
درون خویشتن بینی |
screwthread |
خان درون پیچ |
introrsal |
رو کننده بسوی درون |
intrapsychic conflict |
تعارض درون روانی |
introverts |
بسوی درون کشیدن |
introvert |
بسوی درون کشیدن |
intramolecular force |
نیروی درون مولکولی |
intramolecular rearrangement |
نوارایی درون مولکولی |
interpolating |
درون یابی کردن |
interpolates |
درون یابی کردن |
interpolated |
درون یابی کردن |
intratelluric |
واقع در درون زمین |
interpolate |
درون یابی کردن |
indraght |
ریزش چیزی بسوی درون |
receptacles |
حفره درون سلولی گیاه |
receptacle |
حفره درون سلولی گیاه |
indravgnt |
ریزش چیزی سوی درون |
endomorphy |
رویش از روپوست درون دگرگونی |
endomorphism |
رویش از روپوست درون دگرگونی |
intramolecular hydrogen bond |
پیوند هیدروژنی درون مولکولی |
indraft |
ریزش چیزی بسوی درون |
engaged column |
ستون درون جرزیا دیوار |
contain |
قرار دادن چیزی در درون |
in line subroutine |
زیر روال درون برنامهای |
IUD |
مخفف ابزار درون زهدانی |
IUDs |
مخفف ابزار درون زهدانی |
visible roof |
سقفی که از درون دیده شود |
inner loop |
حلقهای درون حلقه دیگر |
subatomic |
وابسته به پدیدههای درون اتمی |
contained |
قرار دادن چیزی در درون |
contains |
قرار دادن چیزی در درون |
on line database |
پایگاه داده درون خطی |
full |
پر کردن درون چیزی تا حد امکان |
on line problem solving |
حل مسئله بطور درون خطی |
subvert |
درون واژگون سازی کردن |
subverted |
درون واژگون سازی کردن |
fullest |
پر کردن درون چیزی تا حد امکان |
subverting |
درون واژگون سازی کردن |
subverts |
درون واژگون سازی کردن |
intravitreous |
واقع در درون رطوبت شیشهای |
on line fault tolerant system |
سیستم تحمل خرابی درون خطی |
inrush |
حمله بدرون ازدحام سوی درون |
sinusitis |
ورم درون حفرههای سر یا جیبهای هوایی |
lumen |
حفره سلولی درون جدار گیاه |
The skin ages intrinsically and extrinsically. |
سن پوست از درون و بیرون رشد می کند. |
internal evidence |
مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید |
ingrowing |
رشد کننده در درون زیر گوشت روینده |
water bed |
تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند |
inserts |
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله |
inserting |
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله |
insert |
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله |
intra |
پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان |
ingrown |
روینده و رشد کننده در درون چیز دیگری |
window shop |
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن |
inlander |
کسیکه درون کشور یا دورازمرز زندگی میکند |
knock knee |
کجی زانو به درون دراثرمرض یا نرسیدن موادغذایی |