English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (22 milliseconds)
English Persian
footprint شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
footprints شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
Other Matches
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
naive user شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
languages دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
jcl دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
job دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
jobs دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
PIA مداری که به کامپیوتر امکان ارتباط با وسیله جانبی میدهد با تامین پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن در رسانه
universal قطعهای که توسط CPU دستور می گیرد تا با رشتههای بیت سنکرون و آسنکرون یا خط وط ارسال لازم است
peripheral مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
asynchronous computer نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
embedded code کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
modeled قطعهای که برای به نمایش گذاشن به کار می رود
models قطعهای که برای به نمایش گذاشن به کار می رود
modelled قطعهای که برای به نمایش گذاشن به کار می رود
duett قطعهای که برای دوخواننده یادونوازنده ساخته باشند
model قطعهای که برای به نمایش گذاشن به کار می رود
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
bundles بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
bundle بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
bundling بستهای که حاوی کامپیوتر و نرم افزار و تجهیزات جانبی آن است که با قیمت مخصوص فروخته میشود
built up frog قطعهای شبیه به قلب که برای ریلها به کار برده میشود
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
cad محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
cads محصول کمکی کامپیوتر واسط ی که بین کامپیوتر هایی که برای طراحی هستند و آنهایی که برای تولید محصول هستند
diagnostic قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی سایر مدارها یا قط عات است
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
labelled قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labels قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
downward توانایی سیستم کامپیوتر پیچیده برای کار با یک کامپیوتر ساده
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powered قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powers قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powering قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
showdowns چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
showdown چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
reset key کلیدی روی یک صفحه کامپیوتر که معمولا برای برگرداندن قسمتهای یک کامپیوتر به حالت قبل از اجرا شدن برنامه بکار می رود
so علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
sensitivities کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
power house building ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
uptime پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
part قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
raptatory لازم برای شکار
hydration water اب لازم برای ابش
raptatorial لازم برای شکار
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
Ackerman's function تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت
c استفاده از کامپیوتر برای کمک به دانش آموزان برای یادگیری یک موضوع
iil دستگاه کنترل برای برای تولیدات صنعتی و سیستمهای کامپیوتر
cats استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
cat استفاده از کامپیوتر برای بررسی یک ابزار یا برنامه برای یافتن خطاهای موجود
universal مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
mantling مواد لازم برای پوشش
magic number امتیاز لازم برای قهرمانی
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
climate for growth شرایط لازم برای رشد
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
compiler اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
processor پردازندهای که بین منبع ورودی و کامپیوتر مرکزی است , کار آن پردازش داده دریافتن برای کاهش بار کاری کامپیوتر اصلی است
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
literacy اصط لاحات مربوطه و قادر بودن برای استفاده از کامپیوتر برای برنامه نویسی و برنامههای کاربردی
dead آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
troop space جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
products ول مواد لازم برای تولید یک محصول
product ول مواد لازم برای تولید یک محصول
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time زمان لازم برای تخلیه محل
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
barrier material مواد لازم برای ساختن موانع
light is necessary to life روشنایی برای زندگی لازم است
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
dithering ترکیب نقطههای رنگارنگ برای یک رنگ جدید یک روش گرافیکی کامپیوتر برای افزودن شدت نور نمایش
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
compacts فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacted فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
canonical time unit زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
storage فضای لازم برای ذخیره سازی داده
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
compacting فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
compact فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
collimate تنظیم کردن هرنوع تجهیزات اپتیکی برای داشتن پرتو نوری موازی از یک منبع نقطهای نور یا برعکس
Memmaker امکان نرم افزاری در برخی گونههای DOS-MS برای تشخیص خودکار تنظیم حافظه کامپیوتر برای تامین بهترین کارایی
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacts کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
compacting کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compact کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
executed رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
external سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
executes رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
externals سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
executing رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
multimedia CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
cycled تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
cycles تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
macronutrient ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
sizes محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
current asset cycle زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
worded زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
decompression table جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
publishes 1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
publish 1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
published 1-استفاده از بستههای نشر رومیزی و چاپگرهای لیزری برای تولید چاپ . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات .
fetches رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
allocation فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocations فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
fetched رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetch رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
mastered مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
articled کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
masters مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
circularization تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
IBM اصط لاح کلی برای کامپیوتر شخصی که با سخت افزار و نرم افزار کامپیوتر IBM سازگار است بدون توجه به اینکه پردازنده Intel از کدام استفاده میکند. حاوی با EISA,ISA یا MCA است
pen نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penned نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
penning نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
pens نوعی کامپیوتر که از قلم بجای صفحه کلید برای ورودی استفاده میکند. کامپیوتر صفحه حساس دارد که با کمک نرم افزار تشخیص دست خط دستورات نوشته شده در صفحه با قلم تفسیر می شوند
kernel تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
MCA تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
key استفاده از بافر بین صفحه کلید و کامپیوتر برای تامین ذخیره سازی کلیدها برای ماشین نویس های سریع که چندین کلید را به سرعت انتخاب می کنند
carriage control tape نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
Micro Channel Architecture تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
stand off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
redundancy check تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
mttr متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
texts کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
preventive justice قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
text کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
toolbox جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
descentheight ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
access time زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
reserve factor نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
heads up در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
mobilization base حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
modes حالت کامپیوتر برای دریافت داده
equation فرمولی که یک کامپیوتر آنالوگ نوشته برای حل
cpu که معیاری برای سرعت کامپیوتر است
equations فرمولی که یک کامپیوتر آنالوگ نوشته برای حل
cats استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
cat استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com