English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 261 (45 milliseconds)
English Persian
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
Search result with all words
select خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
selected خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
selects خط تجزا روی یک قطعه که در صورت وجود سیگنال مانع از کار کردن آن میشود.
dam سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
keel خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
keels خنک کردن مانع سررفتن دیگ شدن
jam توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
hamper مانع شدن مختل کردن
hampered مانع شدن مختل کردن
hampering مانع شدن مختل کردن
hampers مانع شدن مختل کردن
hinder بازمانده کردن مانع شدن
hindered بازمانده کردن مانع شدن
hindering بازمانده کردن مانع شدن
hinders بازمانده کردن مانع شدن
obstruct ایجاد مانع کردن
obstruct مانع شدن کارشکنی کردن
obstructed ایجاد مانع کردن
obstructed مانع شدن کارشکنی کردن
obstructing ایجاد مانع کردن
obstructing مانع شدن کارشکنی کردن
obstructs ایجاد مانع کردن
obstructs مانع شدن کارشکنی کردن
insulate مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulates مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
insulating مانع هدایت انرژی از یک هادی به دیگری شدن با جدا کردن دو نقط ه با مواد هادی
gag مانع فراهم کردن برای
gagged مانع فراهم کردن برای
gagging مانع فراهم کردن برای
gags مانع فراهم کردن برای
discomfit دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfited دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfiting دچار مانع کردن ناراحت کردن
discomfits دچار مانع کردن ناراحت کردن
preclude مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
prevent مانع شدن ممانعت کردن
prevented مانع شدن ممانعت کردن
preventing مانع شدن ممانعت کردن
prevents مانع شدن ممانعت کردن
barricade مانع مسدود کردن
barricaded مانع مسدود کردن
barricades مانع مسدود کردن
barricading مانع مسدود کردن
let درنگ کردن مانع
lets درنگ کردن مانع
letting درنگ کردن مانع
horned scully مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
obstructively با قصد فراهم کردن مانع
write protect قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to get in somebody's way مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
to bar somebody from something [doing something] مانع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
Other Matches
hedgehogs مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
prevent جلوگیری کردن از
prevent جلوگیری کردن
hinders جلوگیری کردن
rebuffs جلوگیری کردن
pull up جلوگیری کردن
hindering جلوگیری کردن
arrest جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن
checks جلوگیری کردن از
keep جلوگیری کردن
rule out جلوگیری کردن
keeps جلوگیری کردن
bridle جلوگیری کردن از
arrested جلوگیری کردن
bridles جلوگیری کردن از
bridling جلوگیری کردن از
arrests جلوگیری کردن
bridled جلوگیری کردن از
preventing جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن از
check جلوگیری کردن از
preventing جلوگیری کردن از
checked جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن
prevents جلوگیری کردن از
rebuff جلوگیری کردن
rebuffing جلوگیری کردن
prohibiting جلوگیری کردن
restraining جلوگیری کردن از
hinder جلوگیری کردن
prohibit جلوگیری کردن
to provide against جلوگیری کردن
inhibits جلوگیری کردن
restrains جلوگیری کردن از
restrain جلوگیری کردن از
inhibit جلوگیری کردن
hold جلوگیری کردن
prohibits جلوگیری کردن
holds جلوگیری کردن
hindered جلوگیری کردن
rebuffed جلوگیری کردن
hold in جلوگیری کردن
to keep back جلوگیری کردن از
nail از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nails از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
in order to prevent برای جلوگیری کردن
nailed از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubbed جلوگیری سرزنش کردن
snubbing جلوگیری سرزنش کردن
to resist heat از نفوذگرما جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
repelling نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snub جلوگیری سرزنش کردن
repelled نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibits از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repels نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubs جلوگیری سرزنش کردن
repel نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibit از بروزاحساسات جلوگیری کردن
to avert bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
get by ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
hold متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds متصرف بودن جلوگیری کردن از
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
obstruction حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstructions حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
justifies دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justify دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
hinders ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering ممانعت کردن جلوگیری کردن
to keep in توقیف کردن جلوگیری کردن
hinder ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
crest clearing محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
obstructor وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
bacteriolysis مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
control lock وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
semaphore مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
redundancies نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancy نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
suspensions تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
arrests جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested سد جلوگیری
premunition جلوگیری
debarment جلوگیری
arrest سد جلوگیری
suppression جلوگیری
interception جلوگیری
obstruction جلوگیری
interdiction جلوگیری
prevention جلوگیری
stoppage جلوگیری
restraints جلوگیری
obstructions جلوگیری
restraint جلوگیری
arrests سد جلوگیری
stoppages جلوگیری
contraception جلوگیری
countercheck جلوگیری
forbiddance جلوگیری
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
interdict جلوگیری ممنوعیت
irrepressible جلوگیری نکردنی
birth control جلوگیری از ابستنی
inhibition جلوگیری از بروزاحساسات
quenchless غیرقابل جلوگیری
arrest جلوگیری از سقوط
erosion control جلوگیری از فرسایش
letted منع جلوگیری
noise suppression جلوگیری ازپارازیت
quenchable قابل جلوگیری
repessive جلوگیری کننده
preventible قابل جلوگیری
prevenience منع جلوگیری
inhibitor جلوگیری کننده
inhibitive وابسته به جلوگیری
preventable قابل جلوگیری
uncontrollably غیرقابل جلوگیری
preventability قابلیت جلوگیری
inhibiter جلوگیری کننده
abatement فروکش جلوگیری
inhibitions جلوگیری از بروزاحساسات
interceptive جلوگیری کننده
uncontrollable غیرقابل جلوگیری
stops جلوگیری منع
preservatives ماده جلوگیری
preventive عامل جلوگیری
accident prevention جلوگیری از سانحه
arrested جلوگیری از سقوط
repressed جلوگیری شده
stop جلوگیری منع
checkless غیرقابل جلوگیری
preclusive جلوگیری کننده
stopped جلوگیری منع
stopping جلوگیری منع
premune ناشی از جلوگیری
contraception جلوگیری از ابستنی
suppressor جلوگیری کننده
preventive جلوگیری کننده
controlment اختیارداری جلوگیری
block age جلوگیری انسداد
preservation محافظت جلوگیری
arrests جلوگیری از سقوط
suppressive جلوگیری کننده
preservative ماده جلوگیری
corrosion control جلوگیری و کنترل خوردگی
without restraint ازادانه بدون جلوگیری
prohibitory گران جلوگیری کننده
preservatives جلوگیری کننده از فساد
controlling بازرسی نظارت جلوگیری
prohibitively بطور جلوگیری کننده
controls بازرسی نظارت جلوگیری
preservative جلوگیری کننده از فساد
obstructionist کسیکه برای جلوگیری
fire control جلوگیری از اتش سوزی
cutman متخصص در جلوگیری ازخونریزی
contraceptive وسیله جلوگیری از ابستنی
curbing جلوگیری لبه پیاده رو
out of hand غیر قابل جلوگیری
curbs جلوگیری لبه پیاده رو
incontrollable غیر قابل جلوگیری
preventative پیشگیر جلوگیری کننده
prohibitive گران جلوگیری کننده
curb جلوگیری لبه پیاده رو
curbed جلوگیری لبه پیاده رو
contraceptives وسیله جلوگیری از ابستنی
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
control بازرسی نظارت جلوگیری
stopper توپی جلوگیری کننده
prevenience خاصیت جلوگیری کننده
stoppers توپی جلوگیری کننده
lacquer preservative لاک جلوگیری کننده از فساد
weak safety جلوگیری درزمین مهاجم درجبهه او
release denial جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com