Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English
Persian
hold
متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds
متصرف بودن جلوگیری کردن از
Other Matches
possessing
متصرف بودن
possess
متصرف بودن
tenants
متصرف بودن
be in possession of
متصرف بودن
possesses
متصرف بودن
tenant
متصرف بودن
be possessed by
متصرف بودن
to look out for squalls
جلوگیری ازخطرکردن موافب خود بودن
put in possession
متصرف کردن
take possession of
متصرف شدن تصاحب کردن تملک کردن
possessor
متصرف
proprietors
متصرف
proprietor
متصرف
possessors
متصرف
possessing
متصرف شدن
possess one self of
متصرف شدن
possess
متصرف شدن
possesses
متصرف شدن
deflated
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
prohibits
جلوگیری کردن
preventing
جلوگیری کردن از
restraining
جلوگیری کردن از
restrains
جلوگیری کردن از
hindering
جلوگیری کردن
hold
جلوگیری کردن
arrests
جلوگیری کردن
holds
جلوگیری کردن
inhibits
جلوگیری کردن
preventing
جلوگیری کردن
hinders
جلوگیری کردن
prevented
جلوگیری کردن از
checked
جلوگیری کردن از
bridle
جلوگیری کردن از
bridled
جلوگیری کردن از
inhibit
جلوگیری کردن
to provide against
جلوگیری کردن
keep
جلوگیری کردن
check
جلوگیری کردن از
bridling
جلوگیری کردن از
restrain
جلوگیری کردن از
prevent
جلوگیری کردن
keeps
جلوگیری کردن
bridles
جلوگیری کردن از
prohibiting
جلوگیری کردن
pull up
جلوگیری کردن
prevent
جلوگیری کردن از
hindered
جلوگیری کردن
prevents
جلوگیری کردن
to keep back
جلوگیری کردن از
rebuff
جلوگیری کردن
rule out
جلوگیری کردن
rebuffed
جلوگیری کردن
prohibit
جلوگیری کردن
prevented
جلوگیری کردن
arrest
جلوگیری کردن
rebuffs
جلوگیری کردن
prevents
جلوگیری کردن از
checks
جلوگیری کردن از
hinder
جلوگیری کردن
arrested
جلوگیری کردن
hold in
جلوگیری کردن
rebuffing
جلوگیری کردن
villenage
متصرف مستاجر اصلی
tenant
کرایه نشین متصرف
tenants
کرایه نشین متصرف
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
repels
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubs
جلوگیری سرزنش کردن
to resist heat
از نفوذگرما جلوگیری کردن
nailed
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to avoid bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
nail
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
inhibits
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
snubbed
جلوگیری سرزنش کردن
to avert bankruptcy
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to pull short
یک مرتبه جلوگیری کردن
repelling
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
snubbing
جلوگیری سرزنش کردن
repel
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
inhibit
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
snub
جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent
برای جلوگیری کردن
nails
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
repelled
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
terre tenant
متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
tenant at will
متصرف به میل و اراده مالک
tenant by sufference
متصرف با رضایت ضمنی مالک
head off
<idiom>
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
get by
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
to pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
pick up oneself
از افتادن خود جلوگیری کردن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
occupancy
تملک اموال بلا صاحب متصرف
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to try to stop the march of time
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
obstruction
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstructions
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
infibulation
چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justify
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifies
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
to keep in
توقیف کردن جلوگیری کردن
hinders
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
ممانعت کردن جلوگیری کردن
spill wind
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
reventment
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
waste
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
wastes
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
bacteriolysis
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
control lock
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
maintenance
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
tenant in fee simple
متصرف مطلق و دائمی ومادام العمر مال غیر منقول که تصرفاتش به اخلاف وی نیز منتقل میشود
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
semaphore
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
redundancy
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
failed
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
live up to
<idiom>
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
paralleled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
paralleling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallel
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelling
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallelled
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
parallels
برابر بودن مانند کردن تشبیه کردن پارالل
suspension
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
arrested
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
to be on guard
بودن احتیاط کردن
jollify
کردن سرخوش بودن
to keep guard
بودن احتیاط کردن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
forbiddance
جلوگیری
restraint
جلوگیری
debarment
جلوگیری
obstructions
جلوگیری
arrest
سد جلوگیری
interception
جلوگیری
suppression
جلوگیری
premunition
جلوگیری
obstruction
جلوگیری
prevention
جلوگیری
restraints
جلوگیری
stoppage
جلوگیری
arrests
سد جلوگیری
countercheck
جلوگیری
interdiction
جلوگیری
arrested
سد جلوگیری
contraception
جلوگیری
stoppages
جلوگیری
power down
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
governs
حاکم بودن فرمانداری کردن
have
مجبور بودن وادار کردن
concern
دلواپس کردن نگران بودن
necessitating
ایجاب کردن مستلزم بودن
tallied
تطبیق کردن مطابق بودن
espied
جاسوس بودن بازرسی کردن
hold out
حاکی بودن از خودداری کردن از
adequateness
طرفدار بودن وفا کردن
entails
شامل بودن فراهم کردن
adheres
طرفدار بودن وفا کردن
maintains
حمایت کردن از مدعی بودن
adhered
طرفدار بودن وفا کردن
necessitated
ایجاب کردن مستلزم بودن
tallying
تطبیق کردن مطابق بودن
necessitate
ایجاب کردن مستلزم بودن
governed
حاکم بودن فرمانداری کردن
maintain
حمایت کردن از مدعی بودن
adhere
طرفدار بودن وفا کردن
tallies
تطبیق کردن مطابق بودن
concerns
دلواپس کردن نگران بودن
tally
تطبیق کردن مطابق بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com