Total search result: 204 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
berth |
جایی که قایق به لنگربسته میشود |
berthed |
جایی که قایق به لنگربسته میشود |
berthing |
جایی که قایق به لنگربسته میشود |
berths |
جایی که قایق به لنگربسته میشود |
|
|
Other Matches |
|
universal |
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود |
cat burglar |
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود |
housebreaker |
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود |
intruder |
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود |
burglar |
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود |
picklock |
دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود |
hang up <idiom> |
جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود |
Creches |
[جایی که از بچه ها مراقبت میشود هنگامی که پدر و مادر بیرون یا سر کار رفته اند] |
inserting |
مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد |
insert |
مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد |
inserts |
مجموعه دستوراتی که مستقیما در برنامه اصلی کپی می شوند که دستور فراخوانی نیز فاهر میشود یا جایی که کاربر نیاز دارد |
sea anchor |
وسیله هرمی شکل یا چتربرزنتی که به دنبال قایق بسته میشود تاباد مانع تغییرمسیرنشود |
canopy |
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق |
canopies |
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق |
lubber's line |
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق |
backwind |
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد |
top |
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی |
tacking |
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین |
tacks |
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین |
tack |
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین |
tacked |
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین |
sector |
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود |
sectors |
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود |
boat space |
فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق |
showboat |
قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق |
echoed |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
echo |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
echoes |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
echoing |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
forms |
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود |
perfoliate |
درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود |
form |
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود |
formed |
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود |
averaged |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
averaging |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
average |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
averages |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
traced |
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود |
traces |
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود |
trace |
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود |
load |
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود |
loads |
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود |
dummy |
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود |
dummies |
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود |
softer |
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود |
softest |
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود |
soft |
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود |
town fog |
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود |
throughput |
نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود |
suffix notation |
عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید |
seconds |
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود |
seconded |
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود |
second |
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود |
seconding |
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود |
masters |
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود. |
master |
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود. |
mastered |
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود. |
workgroup |
خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود |
faxing |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
fax |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
faxes |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
faxed |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
horned scully |
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود |
n tuple |
N جایی |
someplace |
جایی |
charnel house |
جایی که |
wherever |
جایی که |
inopportunity |
بی جایی |
inopportuneness |
بی جایی |
someplace |
یک جایی |
minx |
زن هر جایی |
auto |
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود |
autos |
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود |
standard |
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود |
standards |
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود |
shift |
جابه جایی |
commonplace |
همه جایی |
banal |
همه جایی |
displacement |
جابه جایی |
shifted |
جابه جایی |
gas log |
جایی که گازمیسوزد |
shifts |
جابه جایی |
scratch where it itches |
هر جایی را که میخاردبخارانید |
transposition |
جابه جایی |
from the outside |
از خارج [از جایی] |
immutability |
پا بر جایی ثبات |
translocation |
جابه جایی |
come from <idiom> |
بومی جایی بودن |
lie in wait <idiom> |
جایی قیم شدن |
come back <idiom> |
برگشتن به جایی که حالاهستی |
drop by <idiom> |
بازدید از کسی با جایی |
make a beeline for something <idiom> |
با عجله به جایی رفتن |
to hunker down in a place |
در جایی پناه بردن |
somewhere |
یک جایی دریک محلی |
somewheres |
یک جایی دریک محلی |
p.of the ways |
جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید |
stand clear |
جایی را ترک کردن |
to install oneself in a place |
در جایی برقرار شدن |
transposition of affect |
جابه جایی عاطفه |
synaesthesia |
جابه جایی حسی |
synesthesia |
جابه جایی حسی |
to induct into a seat |
در جایی برقرار کردن |
rettery |
جایی که بذرک را می خیسانند |
to go about |
ازجایی به جایی رفتن |
to stay overnight |
مدت شب را [جایی] گذراندن |
drive displacement |
جابه جایی سائق |
displacement of affect |
جابه جایی عاطفه |
attender |
شخص حاضر در جایی |
Somewhere in the darkness |
جایی در میانی تاریکی |
locomotor behavior |
رفتار جابه جایی |
locomotion |
جابه جایی حرکتی |
I have no place (nowhere) to go. |
جایی ندارم بروم |
phototransistor |
نیمه هادی حالت جامد که باجذب نور حفره هایی در ان ایجاد میشود و این جریان توسط عمل ترانزیستور تاچندین برابر تشدید میشود |
self- |
قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان |
to admit sombody [into a place] |
راه دادن کسی [به جایی] |
to stay away from something |
دور ماندن از چیزی یا جایی |
to stay away from something |
اجتناب کردن از چیزی یا جایی |
parting of the ways |
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید |
boarding house |
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند |
boarding houses |
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند |
i am at my wit's end |
دیگر عقلم به جایی نمیرسد |
i took up where he left |
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم |
get out from under <idiom> |
از جایی که شخص دوست نداردفرارکند |
out of one's element <idiom> |
جایی که به شخص تعلق ندارد |
tourist trap <idiom> |
جایی که جذب توریست میکند |
lomomote |
از جایی بجایی حرکت کردن |
on good turn deserves another |
کاسه جایی رودکه بازاردقدح |
break fresh ground <idiom> |
از راهی تازه به جایی رسیدن |
rotation about ... |
دوران دور ... [محوری یا جایی] |
to the best of ones ability |
تا جایی که کسی توان آن را دارد |
to tow a vehicle [to a place] |
یدکی کشیدن خودرویی [به جایی] |
strict enclosure |
انزوای سخت [در آن حالت یا جایی] |
transfer |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
transferring |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
transfers |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
config.sys |
این فایل در هنگام روشن شدن CPU یک بار خوانده میشود و سیستم عامل بار میشود |
asynchronous |
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند |
palmtop |
کامپیوتر شخصی که آن قدر کوچک است که در یک است جا میشود و با دست دیگر پردازش میشود |
additions |
عمل جمعی که نتیجه در محل یکی از عملوندهای عمل جمع ذخیره میشود یعنی روی مقدار قبلی آن نوشته میشود |
addition |
عمل جمعی که نتیجه در محل یکی از عملوندهای عمل جمع ذخیره میشود یعنی روی مقدار قبلی آن نوشته میشود |
exchange |
جابه جایی داده بین دو محل |
where no human foot can tread |
جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد. |
to decamp |
با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن |
to skive off early [British English] |
با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن |
to head back |
برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند] |
stamping grounds <idiom> |
پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست |
to turn around |
برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند] |
Mind your head! |
مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد] |
bone-house |
[جایی برای نگهداری استخوان مردگان] |
to turn back |
برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند] |
there is time and place for everything <proverb> |
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد |
to let the ball do the work |
توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال] |
to bar somebody from entering the place |
مانع کسی وارد جایی شدن |
plate rack |
جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود |
to languish |
پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند] |
to keep the ball moving |
توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال] |
exchanging |
جابه جایی داده بین دو محل |
exchanges |
جابه جایی داده بین دو محل |
exchanged |
جابه جایی داده بین دو محل |
to send home |
به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن |
mode |
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد |
resident |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
residents |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
modes |
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد |
POSIX |
استاندارد که یک سری سرویس سیستم عامل را شامل میشود. نرم افزاری که با استاندارد DOSIX کار میکند و بین سخت افزارها ارسال میشود |
carried |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carrying |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
to a in |
باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن |
carry |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
carries |
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر |
tie down <idiom> |
منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی |
varicosity |
جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند |
breeding ground |
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند |
breeding grounds |
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند |
an accessible place |
جایی که راه یافتن بدان ممکن است |
One good turn deserves another . |
کاسه جایی رود که باز آید قدح |
pentarch |
یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند |
bone dry |
جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است |
to ride on the bus |
سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی] |
to retire from [to] a place |
از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن] |
to languish |
هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند] |
souvenir |
یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد] |
to languish |
فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند] |
to languish |
ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند] |
phases |
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود |
phased |
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود |
phase |
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود |
pages |
1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود. |
page |
1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود. |
paged |
1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود. |
rug delivery |
[جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش] |
to take the a |
بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن |
The library is the obvious place for the after-dinner hours. |
کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است. |
warehousing system |
روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود |
read |
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
reads |
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
destination |
محلی که چیزی ارسال میشود مکانی که داده ارسال میشود |
destinations |
محلی که چیزی ارسال میشود مکانی که داده ارسال میشود |
dump |
جابه جایی داده از یک وسیله یافضای ذخیره سازی به چاپگر |
flag station |
جایی که قطاربادیدن پرچم ویژه نگاه میدارندوایستگاه دائمی نیست |