English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
English Persian
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
Other Matches
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
worded زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time زمان لازم برای تخلیه محل
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
canonical time unit زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
decompression table جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
Micro Channel Architecture تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
access time زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
continuity light وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
propagation delay 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
deceleration time زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
PIA مداری که به کامپیوتر امکان ارتباط با وسیله جانبی میدهد با تامین پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن در رسانه
soak اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
soaks اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
positioned مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
position مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
tryout ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
peripheral مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی
dangerous goods by road agreement موافقتنامه بین کشورهای اروپایی که در ان درخصوص وسیله حمل نحوه بسته بندی و مشخصات وسیله حمل ونقل توضیح لازم داده شده است
asynchronous computer نوعی از کامپیوتر که در ان هر عمل در نتیجه سیگنالی که از تکمیل عمل قبلی حاصل میشود و یا در اثر اعلام امادگی وسیله لازم برای عمل بعدی اغاز میشود کامپیوترناهمگام
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
testing time زمان ازمایش
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
test element وسیله ازمایش
short time test ازمایش در مدت زمان کوتاه
duration براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
interfaces 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interface 1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
hydrometer وسیله ازمایش اسید باطری
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
flight test ازمایش هواپیما برای پرواز ازمایش پرواز کردن
setting time [مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
devices کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
communication مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود
sensitivities کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
compiler اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
hydration water اب لازم برای ابش
raptatory لازم برای شکار
raptatorial لازم برای شکار
accumulation time زمان تحت تعمیر بودن وسیله
averaging متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaged متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
average متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
mantling مواد لازم برای پوشش
climate for growth شرایط لازم برای رشد
quorum اکثریت لازم برای مذاکرات
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
magic number امتیاز لازم برای قهرمانی
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
handshake سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshakes سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
handshaking سیگنال استاندارد بین دو وسیله برای اطمینان از صحت کار سیستم . وسیله سازگار است و ارسال داده صحیح است .
invitation عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitations عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
write حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
writes حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
conscription of wealth مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
troop space جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
cycle عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycles عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
cycled عمل دستیالی به حافظه توسط یک وسیله جانبی که CPU را برای یک یا چند باس ساعت متوقف میکند تا داده از حافظه به وسیله منتقل شود
barrier material مواد لازم برای ساختن موانع
product ول مواد لازم برای تولید یک محصول
light is necessary to life روشنایی برای زندگی لازم است
products ول مواد لازم برای تولید یک محصول
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
paris doll مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
failures متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
rapid وسیله یا حافظهای که زمان دستیابی آن بسیار کوتاه است
major cycle کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
failure متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
busiest 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
ineligibly بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
housekeeping امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
aircraft role equipment تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft mission equipment وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compact فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacts فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
quorum حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
compacted فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
storage فضای لازم برای ذخیره سازی داده
compacting فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
dichroscope اسبابی برای ازمایش بلورهای دورنگ نما
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
compacts کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
compacting کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compact کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
devices یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
check flight پروازی برای اشناشدن خدمه و یا ازمایش صلاحیت انها
synchronizes اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronised اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronises اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronising اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronize اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
gibberish اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
executes رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
half thickness ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
footprints شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
shook : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
executed رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
external سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
externals سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
footprint شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executing رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
future promissory زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
wassermann reaction ازمایش سرم خون برای تشخیص وجودمیکروب سیفیلیس در بدن
duty rated بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
size محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
sizes محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
current asset cycle زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
cycle تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
cycled تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
multimedia CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
macronutrient ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
cycles تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
xylotomy برش دادن چوب بصورت ورقه نازکی برای ازمایش میکروسکپی
fetch رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
mastered مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
articled کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
master مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
allocations فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
masters مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
fetched رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetches رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
allocation فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
simpler وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
contention سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contentions سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
circularization تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
registers ذخیره موقت برای داده دریافتی از حافظ پیش از ارسال به وسیله ورودی وخروجی ذخیره شده در حافظه اصل برای پردازش
registering ذخیره موقت برای داده دریافتی از حافظ پیش از ارسال به وسیله ورودی وخروجی ذخیره شده در حافظه اصل برای پردازش
register ذخیره موقت برای داده دریافتی از حافظ پیش از ارسال به وسیله ورودی وخروجی ذخیره شده در حافظه اصل برای پردازش
Viewdata سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود
MCA تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
jobs دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
kernels تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com