Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
weight
قطعه سرب درکیف زین برای جبران کمبودوزن اسب
Other Matches
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
catch up
تحرک بیشتر برای جبران عقب ماندگی
segmentation
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
stringers
قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
meaner
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
stringer
قطعه چوب اضافی برای استحکام تخته موج
battens
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
meanest
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
batten
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
gpib
استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و قطعه آزمایشگاهی
leases
نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
lease
نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت
serviced
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
blanket
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
blankets
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
service
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
redundant
قطعه اضافی که برای کاری در صورت خطا استفاده میشود
blanketed
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
generals
استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و یک قطعه آزمایشگاهی
general
استاندارد برای باس واسط بین کامپیوتر و یک قطعه آزمایشگاهی
to sue for damages
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
bad debt
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
bad debts
طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
indicator
نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
inductor
قطعه الکتریکی شامل هستهای از سیم برای بیان تاثیرات روی مدار.
key
قطعه ای کاغذ بالای کلیدهای مخصوص برای یادآوری به اپراتور تابع های خاص
punched
قطعه کارت کوچکی که حاوی سوراخهایی برای نمایش دستورات و داده مختلف است
gallium arsenide
ماده جدید برای ساختار قطعه که عملیات را سریع تر از قط عات سیلیکف انجام میدهد
punches
قطعه کارت کوچکی که حاوی سوراخهایی برای نمایش دستورات و داده مختلف است
enable
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enables
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enabling
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
framebuffer
یک قطعه مخصوص و مشخص از حافظه دیجیتالی که برای ذخیره یک تصویر کامپیوتری بکار می رود
enabled
استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
punch
قطعه کارت کوچکی که حاوی سوراخهایی برای نمایش دستورات و داده مختلف است
shield
صفحه فلزی متصل به زمین برای اینکه ولتاژ خط رناک یا واسط ها به قطعه الکترونیکی نرسند
shields
صفحه فلزی متصل به زمین برای اینکه ولتاژ خط رناک یا واسط ها به قطعه الکترونیکی نرسند
preventive
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventative
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
overlaying
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
overlay
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
overlays
قطعه کاغذ روی کلیدهای صفحه کلید برای بیان کار آنها قرار گرفته است
multimedia
قطعه پردازنده که حاوی قط عاتی است که برای بهبود کارایی چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود
masks
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
mask
طرح مدار مجتمع که برای معرفی الگویی که باید روی قطعه نیمه هادی قرار بگیرد به کار می رود
lobation
قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
Overdrive
قطعه پردازنده که به عنوان جانشین قدرتمند برای پردازنده Intelاست
post
بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
post-
بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
posted
بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
posts
بررسی برنامه کامپیوتری یا قطعه سخت افزاری پس از خرابی برای یافتن علت خرابی
offsetting
جبران کردن جبران
offset
جبران کردن جبران
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
uninterruptable power supply
منبع تغذیه که میتواند یک منبع متناوب برای قطعه تولید کند حتی پس از یک خرابی اصلی
link
برنامههای بررسی کامپیوتری برای بررسی اینکه هر قطعه در ارتباط با دیگران خوب کار میکند یا نه
companion part
لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
MMX
قطعه پردازنده intel پیشرفته که حاوی خصوصیات ویژه و قط عاتی است که برای بهبود کارایی استفاده از چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود
deceleration time
زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
refreshed
قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
L cache
فضای کوچک RAM ایستای سریع روی قطعه پردازنده که داده هایی که اغلب استفاده می شوند را برای افشزایش سرعت پردازش ذخیره میکند
refresh
قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
refreshes
قطعه RAM پویا که مدار توکار دارد برای تولید سیگنالهای تنظیم که امکان باریابی داده هنگام قط ع برق میدهد بااستفاده از باتری پشتیبان
self-
قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان
crystal
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
crystals
قطعه کوچک از کریستال کوارتز که در فرکانس خاص به لرزش در می آید که به عنوان یک سیگنال ساعت خیلی دقیق برای کامپیوتر یا سایر برنامههای کاربردی زمان بندی شده به کار می رود
fast
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segments
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
قطعه قطعه کردن
fragments
قطعه قطعه کردن
sectional
قطعه قطعه بخشی
fragmenting
قطعه قطعه کردن
fritters
قطعه قطعه کردن
fritter
قطعه قطعه کردن
fragment
قطعه قطعه کردن
fragmentation
قطعه قطعه شدن
mainland
قطعه اصلی قطعه
segments
قطعه قطعه کردن
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
anatomize
قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
remedy
جبران
remedying
جبران
compensator
جبران گر
compensation
جبران
remedies
جبران
compensatory amount
جبران
atonement
جبران
reparation
جبران
remedied
جبران
compensations
جبران
amends
جبران
recvery
جبران
recoupment
جبران
making up
جبران
reprisal
جبران
quid pro quo
جبران
satisfaction
جبران
offset
جبران
quid pro quos
جبران
reprisals
جبران
offsetting
جبران
recovery
جبران
recoveries
جبران
restitution
جبران
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
make up for
جبران کردن
make up
جبران کردن
reparation
جبران غرامت
compensations
جبران خسارت
compensations
جبران کردن
makeup time
زمان جبران
compensation
جبران تهاتر
attenuation compensation
جبران میرایی
compensation
جبران خسارت
compensation
جبران کردن
make good
جبران کردن
offsetting
جبران کردن
compensations
جبران تهاتر
irrecoverable
جبران ناپذیر
recompense
جبران تلافی
award of damages
جبران خسارت
recompense
جبران عوض
restitution
جبران تلافی
satisfying
جبران کردن
irreparable
جبران ناپذیر
irreparableness
جبران ناپذیری
irretrievability
جبران ناپذیری
overcompensation
جبران مفرط
offset
جبران کردن
recompensing
جبران تلافی
recompenses
جبران عوض
recompensing
جبران عوض
recompenses
جبران تلافی
recompensed
جبران تلافی
recompensed
جبران عوض
recuperation
جبران خسارت
compensable
قابل جبران
compensate
جبران کردن
compensated
جبران کردن
compensates
جبران کردن
redressed
جبران کردن
reciprocate
جبران کردن
reciprocated
جبران کردن
reciprocates
جبران کردن
expiate
جبران کردن
expiated
جبران کردن
expiates
جبران کردن
counterweigh
جبران کردن
redresses
جبران کردن
redresses
جبران خسارت
repairable
قابل جبران
to make good
جبران کردن
rectification
جبران یکسوسازی
dispenser cathode
کاتد جبران گر
recoupable
قابل جبران
recovery
استرداد جبران
recovery
وصول جبران
recoveries
استرداد جبران
recoveries
وصول جبران
redress
جبران خسارت
countervail
جبران کردن
redress
جبران کردن
to make r.
جبران کردن
redressed
جبران خسارت
live down
<idiom>
جبران خطاواشتباه
expiating
جبران کردن
satisfies
جبران کردن
recoups
جبران کردن
retrieved
جبران کردن
retrieve
جبران کردن
recuperating
جبران کردن
recuperates
جبران کردن
recuperated
جبران کردن
recuperate
جبران کردن
atoning
جبران کردن
reparable
قابل جبران
retrieves
جبران کردن
recouping
جبران کردن
current compensation
جبران جریان
solatium
جبران خسارت
backs
جبران ازعقب
compensator
جبران کننده
back
جبران ازعقب
recouped
جبران کردن
recoup
جبران کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com