English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
command language زبان فرمان
Other Matches
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
ctrl break در DOS فرمان صفحه کلیدی که اخرین فرمان داده شده رالغو میکند
magna charta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
magna carta فرمان کبیر یا فرمان ازادی صادره از طرف جان پادشاه انگلیس در سال 5121
controlled stick steering دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
sound off فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
steering فرمان ماشین سیستم فرمان یا هدایت
forward march فرمان قدم رو فرمان پیش
guide on me فرمان پشت سر من پیش مرا تعقیب کنید فرمان پشت سر من
translators برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translator برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
assembly زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
languages برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
host language زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
linguo dental زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
target زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
modula یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
bal زبان ساده شده زبان اسمبلی
He is speechless (inarticulate). سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
mealymouthed ادم چرب زبان شیرین زبان
professional slang زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
interpreting ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpreted ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpret ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib چرب زبان زبان دار
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interprets ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
Arabic زبان تازی زبان عربی
guide left فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
scottish gaelic زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
cancel check firing فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
oxtongue گل گاو زبان خانواده گل گاو زبان
commissioning فرمان
edict فرمان
commands فرمان
commissions فرمان
decreed فرمان
at my command به فرمان من
indocile نا فرمان
decrees فرمان
assize فرمان
insubordinate نا فرمان
decreeing فرمان
handlebar فرمان
commission فرمان
ship will adjust فرمان
decree فرمان
edicts فرمان
firman فرمان
hest فرمان
rudder bar فرمان
chartering فرمان
chdir فرمان CD
charters فرمان
chartered فرمان
charter فرمان
mark time فرمان در جا
controlling فرمان
steering فرمان
handle bar فرمان
mkdir فرمان D
ordinances فرمان
word فرمان
ordinance فرمان
worded فرمان
pipes فرمان
by order of فرمان
instituting فرمان
if فرمان IF
precepts فرمان
precept فرمان
ordinace فرمان
sanctions فرمان
sanctioning فرمان
sanctioned فرمان
sanction فرمان
for فرمان FOR
control فرمان
controls فرمان
institutes فرمان
instituted فرمان
institute فرمان
bugle call فرمان
drive فرمان
command فرمان
Rd فرمان RD
drives فرمان
commanded فرمان
commandments فرمان
rescript فرمان
MD فرمان D
commandment فرمان
MDs فرمان D
steering gear جعبه فرمان
find فرمان FIND
steering mechanism مکانیزم فرمان
appends فرمان APPEND
files فرمان FILES
operator command فرمان متصدی
steering swivel مفصل فرمان
steering gear دنده فرمان
steering shaft محور فرمان
steering worm sector تاج فرمان
append فرمان APPEND
appended فرمان APPEND
steering wheels چرخ فرمان
appending فرمان APPEND
steering column tube لوله فرمان
steering wheel چرخ فرمان
breaks فرمان BREAK
mandated حکم فرمان
mandates حکم فرمان
mandating حکم فرمان
remote control فرمان از دور
pulpit میز فرمان
pulpits میز فرمان
control pannel تابلوی فرمان
control panel تابلوی فرمان
mandate حکم فرمان
control switch کلید فرمان
order فرمان نظم
path فرمان PATH
paths فرمان PATH
ten commandments ده فرمان موسی
tent striking فرمان ضد استقرار
order arms فرمان پافنگ
tatoo فرمان خاموشی
control system سیستم فرمان
control lever اهرم فرمان
control grid شبکه فرمان
printed فرمان PRINT
prints فرمان PRINT
operate فرمان دادن
operated فرمان دادن
operates فرمان دادن
streeing column میل فرمان
streeing column ستون فرمان
break فرمان BREAK
print فرمان PRINT
sorts فرمان SORT
control electrode الکترود فرمان
control cubicle ایستگاه فرمان
control circuit مدار فرمان
control ratio نسبت فرمان
control characteristic مشخصه فرمان
subordination فرمان برداری
sort فرمان SORT
sorted فرمان SORT
buffers فرمان BUFFERS
automatic controller دستگاه فرمان
restores فرمان RESTORE
restored فرمان RESTORE
restore فرمان RESTORE
pausing فرمان writePAUSE
pauses فرمان writePAUSE
paused فرمان writePAUSE
pause فرمان writePAUSE
more فرمان ORE
rise and shine فرمان برپا
at or within call اماده فرمان
cease fire فرمان اتش بس
acted فرمان قانون
act فرمان قانون
preparatory command فرمان حاضرباش
recovers فرمان RECOVER
recovering فرمان RECOVER
restoring فرمان RESTORE
repeat range فرمان برد از نو
tree فرمان TREE
backup فرمان BACKUP
mode فرمان ODE
battalia فرمان جنگ
motor vehicle tax فرمان اتومبیل
modes فرمان ODE
vol فرمان VOL
verifying فرمان VERIFY
verify فرمان VERIFY
verifies فرمان VERIFY
verified فرمان VERIFY
officers فرمان دادن
officer فرمان دادن
radio control فرمان رادیویی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com