Total search result: 203 (44 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
cancel |
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل |
cancelling |
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل |
cancels |
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل |
|
|
Other Matches |
|
stops |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
stopping |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
stop |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
stopped |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
statements |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
statement |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
cancellation |
عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده |
exit |
در DOS-MS دستور سیستم برای توقف و ترک زیر فرآیند و بازگشت به فرآیند اصلی |
exits |
در DOS-MS دستور سیستم برای توقف و ترک زیر فرآیند و بازگشت به فرآیند اصلی |
halted |
فرآیند را متوقف میکند. |
halt |
فرآیند را متوقف میکند. |
halts |
فرآیند را متوقف میکند. |
stop |
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند |
stopping |
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند |
stopped |
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند |
stops |
دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند |
pipelines |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
pipeline |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
executing |
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند |
executes |
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند |
execution |
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند |
execute |
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند |
executed |
اجرای برنامه کامپیوتری یا فرآیند |
modes |
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه |
mode |
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه |
cycled |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
cycle |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
cycles |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
real time |
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود |
modes |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
mode |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
textbooks |
اجرای حرکت کامل و فنی |
textbook |
اجرای حرکت کامل و فنی |
sequences |
کدها که حاوی حروف کنترل و آرگومانهای مختلف است برای اجرای فرآیند و تغییر حالت وسیله |
sequence |
کدها که حاوی حروف کنترل و آرگومانهای مختلف است برای اجرای فرآیند و تغییر حالت وسیله |
final process |
دستور اجرای حکم |
insubordination |
سرپیچی از اجرای دستور |
exempted , adressee |
گیرنده معاف از اجرای دستور |
immediate |
روش اجرای یک دستور کامپیوتری پس از ورود |
execution |
مدت زمان بین اجرای یک دستور |
tabulation |
نقاط تنظیم در امتداد یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر برای هر دستور tab متوقف میشود |
cycle |
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر |
cycled |
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر |
cycles |
1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر |
executed |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
execute |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
operation |
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور |
executes |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
executing |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
machine |
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور |
machined |
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور |
machines |
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور |
cpu |
مدت زمانی که بازیابی و اجرای دستور طول می کشد |
softest |
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند |
softer |
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند |
soft |
دستوری که هر اجرای برنامه را متوقف میکند و کاربر را به برنامه نمایش داده شده یا Bios برمی گرداند |
executed |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
executing |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
execute |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
condition |
ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است |
executes |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
automatics |
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی |
fetched |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
automatic |
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی |
fetches |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
fetch |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
latency |
تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه . |
step |
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است |
stepping |
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است |
quick format |
که تمام داده موجود روی فلاپی دیسک را در حین فرآیند فرمت پاک نمیکند, از فرمت کامل سریع تر است و امکان ترسیم داده را میدهد |
backgrounds |
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود |
background |
فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود |
dump |
نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند |
interactive |
محتوای حافظه و ثبات را کنترل کند و اجرای دستور را دنبال کند |
dynamic |
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود |
dynamically |
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود |
separator |
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان |
halts |
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود |
halted |
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود |
halt |
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود |
one for one |
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند |
chaining |
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان |
real time |
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی |
halts |
متوقف کردن |
halted |
متوقف کردن |
put under the ban |
متوقف کردن |
halt |
متوقف کردن |
shut down |
خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم |
to bring traffic to a standstill |
ترافیک را متوقف کردن |
stop |
متوقف کردن ایستگاه |
stopping the work |
متوقف کردن کار |
gravel |
شن دار متوقف کردن |
stopped |
متوقف کردن ایستگاه |
stopping |
متوقف کردن ایستگاه |
stops |
متوقف کردن ایستگاه |
checks |
کم یا متوقف کردن سرعت بدن |
call it quits <idiom> |
متوقف کردن تمام کار |
checked |
کم یا متوقف کردن سرعت بدن |
check |
کم یا متوقف کردن سرعت بدن |
asynchronous |
1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد |
pull over <idiom> |
متوقف کردن ماشین گوشه جاده |
end |
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی |
tie up <idiom> |
آرام یا متوقف کردن حرکت یا عملی |
ended |
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی |
to suspend payment |
پرداخت راموقوف کردن متوقف شدن |
phaseout |
تدریجا متوقف کردن کار یاتولید |
fielding |
متوقف کردن و کنترل گوی هاکی |
ends |
خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی |
to stop cold something |
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن |
Sound Recorder |
امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد |
coordination |
سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند |
aborted |
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء |
aborts |
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء |
stalling |
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن |
aborting |
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء |
abort |
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء |
stall |
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن |
run duration |
خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود |
appel |
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه |
full mobilization |
تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل |
search |
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل |
searched |
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل |
searchingly |
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل |
maintenance |
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها |
searches |
فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل |
lay to rest <idiom> |
رها کردن ،متوقف کردن |
deallocate |
آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است |
skipped |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
modifier |
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد |
modifiers |
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد |
skips |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
statements |
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد |
actual address |
دستور نهایی که پس از اعمال تغییرات در دستور ابتدایی اجرا میشود |
statement |
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد |
skip |
دستور کامپیوتر خالی که CPU را به دستور بعدی هدایت میکند |
pipe |
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن |
piped |
که به سیستم عامل می گوید خروجی یک دستور را به دستور دیگر بفرستد به جای نمایش آن |
fetch |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
fetches |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
GOSUB |
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند |
fetched |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
basics |
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید |
basic |
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید |
effective |
دستور نتیجهای که پس از تغییر در دستور اصلی اجرا میشود |
prefix |
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود |
prefixes |
کد یا دستور یا حرفی که در شروع پیام یا دستور نوشته شود |
branch |
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر |
branches |
مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر |
feasibility study |
مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار |
application of fire |
اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش |
completed case |
جعبه کامل خشاب کامل |
full annealing |
بازپخت کامل تاباندن کامل |
full scale |
باندازه کامل بمقیاس کامل |
guarantee a contract |
اجرای قراردادی را ضمانت کردن |
to guarantee a contract |
اجرای قراردادی راضمانت کردن |
enterprise |
اقدام به اجرای قوانین کردن |
enterprises |
اقدام به اجرای قوانین کردن |
possession money |
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود |
discrimination instruction |
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند. |
parting injuncyions |
دستور در هنگام جدایی اخرین دستور |
finish |
کامل کردن |
round |
کامل کردن |
roundest |
کامل کردن |
finishes |
کامل کردن |
complementing |
کامل کردن |
totalize |
کامل کردن |
complement |
کامل کردن |
matures |
کامل کردن |
mature |
کامل کردن |
complemented |
کامل کردن |
complements |
کامل کردن |
interdict |
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی |
compile and go |
بار کردن و اجرای یک برنامه کامپایل |
overhaul |
اوراق کردن کامل |
to pay home |
تلافی کامل کردن |
overhauled |
اوراق کردن کامل |
overhauling |
اوراق کردن کامل |
to rest up |
استراحت کامل کردن |
rest up |
استراحت کامل کردن |
overhauls |
اوراق کردن کامل |
use up <idiom> |
استفاده کامل کردن |
attention |
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه |
multi tasking |
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده |
multitasking |
همزمان بدون کم کردن سرعت اجرای پردازنده |
attentions |
توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه |
disassembly order |
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله |
check up |
رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن |
bleach |
سفید کردن شستن کامل |
bleached |
سفید کردن شستن کامل |
bleaches |
سفید کردن شستن کامل |
salvage |
پیاده کردن کامل قطعات |
salvaged |
پیاده کردن کامل قطعات |
salvages |
پیاده کردن کامل قطعات |
completing |
کامل کردن انجام دادن |
salvaging |
پیاده کردن کامل قطعات |
complete |
کامل کردن انجام دادن |
to post up |
مطلع کردن کامل دادن به |
completes |
کامل کردن انجام دادن |
completed |
کامل کردن انجام دادن |
overmaster |
مهارت کامل پیدا کردن در |