| Total search result: 203 (5 milliseconds) |
|
|
|
| English |
Persian |
| machine |
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور |
| machined |
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور |
| machines |
کمترین دوره زمانی CPU برای اجرای یک دستور |
|
|
|
|
| Other Matches |
|
| phased |
دوره زمانی اجرای برنامه |
| phase |
دوره زمانی اجرای برنامه |
| phases |
دوره زمانی اجرای برنامه |
| cpu |
مدت زمانی که بازیابی و اجرای دستور طول می کشد |
| latency |
تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه . |
| pipeline |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
| pipelines |
اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه |
| executing |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
| executed |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
| executes |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
| execute |
دستور ابتدایی سیستم عامل برای شروع اجرای برنامه |
| modes |
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه |
| mode |
وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه |
| fetches |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
automatic |
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی |
| fetch |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
| fetched |
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه |
| automatics |
توانایی کامپیوتر برای اجرای تعدادی برنامه یا کار بدون دستور زیادی |
step |
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است |
| stepping |
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است |
dead |
دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت |
| uptime |
پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند |
| one for one |
که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند |
| elegant programming |
نوشتن برنامه ساخت یافته با استفاده از کمترین تعداد دستور است |
| time resolution |
جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات |
| cooling off period |
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
| cooling-off periods |
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
| cooling-off period |
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
| insubordination |
سرپیچی از اجرای دستور |
| final process |
دستور اجرای حکم |
| time out |
معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی |
| finals |
رسیدن به انتهای یک دوره زمانی |
| final |
رسیدن به انتهای یک دوره زمانی |
| exempted , adressee |
گیرنده معاف از اجرای دستور |
| available |
دوره زمانی ای که در آن سیستم استفاده میشود |
| fetch |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
| fetched |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
| fetches |
دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود |
immediate |
روش اجرای یک دستور کامپیوتری پس از ورود |
| execution |
مدت زمان بین اجرای یک دستور |
| clocks |
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب |
| clock |
دوره زمانی بین دو باس ساعت متناوب |
| executes |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
| executed |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
operation |
بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور |
| executing |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
| execute |
بخشی از حلقه اجرا در حین اجرای دستور |
| sensitivity |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
| sensitivities |
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است |
| cancel |
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل |
| cancels |
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل |
| cancelling |
متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل |
| Manchester coding |
نیمه اول دوره زمانی نشان دهنده مقدار بیت |
| cycle |
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود |
| cycled |
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود |
| cycles |
دوره زمانی در یک حلقه که داده قابل دستیابی یا ارسال شود |
| condition |
ثباتی که حاوی وضعیت CPU پس از اجرای آخرین دستور است |
| traffics |
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی |
| trafficking |
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی |
| trafficked |
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی |
| traffic |
تعداد پیام ها و داده ارسالی روی شبکه یا سیستم در یک دوره زمانی |
| frequencies |
تعداد سیکل ها یا دوره زمانی از حالت موج با قاعده که در هر ثانیه تکرار می شوند |
| frequency |
تعداد سیکل ها یا دوره زمانی از حالت موج با قاعده که در هر ثانیه تکرار می شوند |
| possession money |
حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود |
| Ackerman's function |
تابع بازگشتی برای بررسی توانایی کامپیوتر برای اجرای بازگشت |
| narratives |
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم |
| narrative |
یادداشتها یا دستورات اضافی برای کمک به کاربر برای اجرای سیستم |
| macroinstruction |
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo |
| straight line coding |
برنامه نوشته شده برای جلوگیری از استفاده حلقه و انشعاب برای اجرای سریع تر |
| language |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
| languages |
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است |
| compact |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
| compacts |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
| not to have a prayer of achieving something |
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن |
| compacting |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
| compacted |
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار |
| limen |
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است |
| I am here for a language course |
من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم. |
| cpu time |
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی |
| cob web theorem |
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است . |
| interactive |
محتوای حافظه و ثبات را کنترل کند و اجرای دستور را دنبال کند |
| stopping |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
| stops |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
| stopped |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
| stop |
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند |
| venturi |
کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد |
accumulation |
[مجموعه ای از ویژگی های معماری مشتق شده از دوره های مختلف تاریخی با ترتیب زمانی مشخص] |
| mode |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
| modes |
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه |
| halts |
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود |
| halted |
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود |
| halt |
دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود |
| reserve factor |
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر |
| statement |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
| statements |
1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود |
| lap chart |
جدول زمانی برای هر دور |
| He was quite a fellow in his day. |
زمانی برای خودش آدمی بود |
| microcycle |
برای دادن زمان اجرای دستورات |
| run duration |
مجوز کاربر برای اجرای یک برنامه |
| targetting |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
| targetted |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
| target |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
| targeted |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
| object computer |
OB بکار می رودکامپیوتری که برای اجرای یک برنامه ECT |
| targets |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
| targeting |
حالت پردازش محاورهای برای اجرای برنامه |
| transferring |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
| transfers |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
| transfer |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
| execution |
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا |
| for a language course |
برای یک دوره زبان |
| cpu |
کل زمانی که CPU برای پردازش دستورات نیاز دارد |
| force rendezvous |
نقطه الحاق هواپیماها یاکشتیها برای اجرای عملیات |
| dual |
سیستم کامپیوتری با دو پردازنده برای اجرای سریع تر برنامه |
| to give somebody an ultimatum |
به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی] |
| aircraft turn around |
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات |
| boot |
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب |
| transversal |
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی |
| processor |
سیستم کامپیوتری با دو پردازندهه برای اجرای سریع تر برنامه |
| in the short term <adv.> |
برای دوره کوتاه مدت |
| lease |
نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت |
| hold |
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون |
| holds |
پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون |
| leases |
نوشتهای برای واگذاری یک قطعه در یک زمانی به جای پرداخت قیمت |
| executes |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
| multi tasking |
توانایی سیستم کامپیوتری برای اجرای دو یا چند برنامه همزمان |
| executed |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
| break |
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه |
| executing |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
| intercept point |
نقطه پیش بینی شده برای اجرای رهگیری هوایی |
| execute |
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه |
| tests |
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن |
| test |
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن |
| breaks |
عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه |
| tested |
اجرای آزمایش یک وسیله یا برنامه برای اطمینان از صحت کار آن |
| rule [on something] |
دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی |
| current asset cycle |
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است |
| takedown |
مدت زمانی که یک وسیله جانبی آماده برای کار دیگری میشود |
| elapsed time |
زمانی که کاربر برای انجام کاری روی کامپیوتر صرف میکند |
| dry run |
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها |
| cycled |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
| multimedia |
CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد |
| cycles |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
| cycle |
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده |
| to enrol [oneself] for a course |
خود را برای دوره ای نام نویسی کردن |
cut corners <idiom> |
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است] |
operation |
دستور بعدی برای اجرا را می خوانند |
| foregrounding |
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره |
| test |
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار |
| Autocue |
دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد |
| tested |
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار |
| tests |
اجرای برنامه با داده آزمایش برای اطمینان از صحت کار نرم افزار |
| foreground |
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری |
| blocks |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
| block |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
blocked |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
| dial in modem |
مودمی که خودکار پاسخ میدهد و در هر زمانی برای دستیابی به سیستم قابل استفاده است |
| pert |
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند |
| cleaned |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
| cleanest |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
| clean |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
| cleans |
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود |
| foreground processing |
اجرای خودکار برنامههای کامپیوتر که برای به انحصاردر اوردن امکانات کامپیوترطراحی شده اند |
| huddles |
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات |
| cp |
دستور UNIX برای کپی گرفتن از فایل |
| huddle |
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات |
| huddled |
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات |
| huddling |
جمع شدن برای دریافت دستور و علامات |
| chaining |
اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان |
| cooling-off period |
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
| cooling-off periods |
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
| provident fund |
وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی |
| cooling off period |
دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات |
| MCA |
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA |
latchkey child |
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.] |
| baud |
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند |
| latchkey kid [colloquial] |
[بچه ای که برای مدت زمانی از روز بخاطر مشغله کاری پدر و مادر در خانه تنهاست.] |
| baud rate |
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند |
| soaks |
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند |
| retrospective parallel running |
اجرای سیستم کامپیوتری جدید با داده قدیمی برای اینکه آیا درست کارمیکندیا خیر |
| soak |
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند |
| robustness |
توانایی سیستم برای ادامه کار کردن حتی با وجود خطا در حین اجرای برنامه |
| statement |
دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,.... |
| disables |
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه |
| shifted |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
| directory |
SO/2 , -MS DOS , UNIX دستور سیستم برای جابجایی یک دایرکتوری |
| nothing to the right |
دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست |
| undo |
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش |
| undoes |
برای برگشتن به وضعیت قبلی , معمولاگ دستور ویرایش |
| disabling |
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه |
| directories |
SO/2 , -MS DOS , UNIX دستور سیستم برای جابجایی یک دایرکتوری |
| shifts |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
| hep |
حرف ندا که برای دستور یاامریه به نظامیان بکارمیرود |
| disable |
دستور به CPU برای نادیده گرفتن سیگنالهای وقفه |
| statements |
دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,.... |
| MD |
دستور DOS برای تولید دایرکتوری جدید در دیسک |
| MDs |
دستور DOS برای تولید دایرکتوری جدید در دیسک |
| shift |
دستور کامپیوتر برای جابجایی محتوای ثبات به چپ یا راست |
| real time |
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی |
| sergeanty |
انجام خدمات مختلف در دوره ملوک الطوایفی برای تملک تیول |